جریان شناسی



بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

                                                                                                             تدوین: سیدلیاقتعلی کاظمی

معرفی اجمالی کتاب

کتابآشنایى با فرق تشیع» نوشته استاد مهدى فرمانیان و به قلم متخصصان این علم به زبان فارسی برای دو واحد درسى ترتیب و تنظیم داده شده است. بخش تاریخ تشیع و امامیه: نوشته محمد جاودان؛ زیدیه: به قلم سید‌على موسوى‌نژاد؛ غلات نخستین: نگارش نعمت‌الله صفرى؛ شیخیه: بابیه و بهائیّه: تألیف احمد طاووسى؛ و بخش اهل حق، نصیریه و علویان ترکیه، نوشته قاسم جوادى است.

ادامه مطلب


بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
گزارش کتاب اَلْجامعُ الْمُسْنَد الصّحیح الْمُخْتَصَر مِنْ اُمور رَسول اللّه(ص) وَ سُنَنه و اَیّامِه؛ معروف به صحیح البخاری»
نویسنده: محمد بن اسماعیل بخاری
نکات برداشتی از صحیح البخاری[استفاده از تلخیص استاد مجتبیٰ محیطی زید عزه]

۱.        خشن بودن عمر و گریه کردن ابوبکر: معمولا روایات اهل سنت عمر را خشن و ابوبکر را اهل گریه معرفی می کنند و گویا این یک نوع همپوشانی بوده است برای کسب قدرت.
۲.         جهالت  عمومی عصر پیامبر(ص): آن چه از کتاب صحیح بخاری استفاده می شود این که مردم عصر پیامبر بسیار جاهل بوده اند و این مطلب از گزارش ها و روایات هایی که افراد  خبر داده اند استفاده می شود. زیرا هیچ یک از اصحاب سوال علمی از پیامبر نمی پرسیدند و بیشترین روایتی که از پیامبر نقل کرده اند در رابطه با کارهای عمومی و زندگی ظاهری پیامبر بوده است. در این که پیامبر چگونه دستشویی، غسل، حج، برخوردهای معمولی و معاشرت ها با دیگران است. بنابراین چون اصحاب جاهل بودند سوال نمی پرسیدند بلکه ظاهر زندگی پیامبر را روایت می کردند و یا منتظر بودند تا یک اعرابی از جایی بیاید و سوالی بپرسد و آنان پاسخ پیامبر را دریافت کنند. اما مطالبی هم هست که خود پیامبر آغاز به سخن کرده است بدون اینکه سوال شود و آن مطالبی مربوط به آخرت و مسائل اخلاقی است. آن چه در این کتاب مشاهده نمی شود مسائل علمی است. و مظلومیت پیامبر نیز بسیار روشن است زیرا پیامبری که عالم محض است با چنین انسان هایی در رفت و آمد است
.
متن بعدی را در ادامه مطلب دنبال کنید 

ادامه مطلب


بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
گزارش کتاب: الفتوى الحمویة الکبرى
پدید آور: تقی الدین احمد بن تیمیه
تحقیق: محمد فواد
ناشر: دار فجر للتراث

الفتوى الحمویة الکبرى کتابی است که در آن بحث ایمان توسط ابن تیمیه مطرح شده است. برخی از مردم حما از شام ، نامه ای به ابن تیمیه در سال 698 هجری فرستادند و از او خواستند که خصوصیاتی که خداوند خود را در آیه رحمان در عرش گفته را توصیف کند ، و مانند آن.
در مورد متکلمین می گوید که آنها که می گویند که : خدا در آسمان نیست و بر عرش نیست و بذاته به هیچ جای مکان نیست اینها حرفهای مفت است و ساخته و پرداخته آنها است. و از پیامبر(ص) بر خلاف این ثابت است.
.متن بعدی را در ادامه مطلب دنبال کنید 

ادامه مطلب


بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
گزارش مقاله: بررسی ریشه های تاریخی ناصبی گری
نویسنده:کوثری، احمد؛
پژوهش نامه نقد وهابیت؛ سراج منیر:زمستان 1393 - شماره 16 ISC (28 صفحه - از 89 تا 116)
چکیده: ناصبی یعنی کسی که با امام علی ع و فرزندانش عداوت دارد و به عنوان یک جریان در دعواهای صدر اسلام بین طرفداران امام علی(ع) و مخالفان وی به وجود آمد. نمود این جریان را در جنگ‌های جمل و صفین به خوبی می‌توان مشاهده کرد، اما تثبیت و رسمیت آن را باید مربوط به دوران حکومت امویان با خلافت معاویة بن ابوسفیان دانست، آنجایی که وی سب و لعن امیرمؤمنان ع را که عملی زشت و شرم‌آور بود، به وسیله دستوری دولتی، علنی و بر منابر باب کرد؛ و این آغاز راهی شد برای عزل و دور نگه داشتن اهل‌بیت علیهم السلام از مرجعیت علمی و دینی جامعه و تشکیل گروه‌های افراطی و تکفیری در بین مسلمانان. در مقاله حاضر به بررسی ریشه‌های تاریخی ناصبی‌گری و برخی پیامدهای آن پرداخته می‌شود.
.متن بعدی را در ادامه مطلب دنبال کنید 

ادامه مطلب


بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
تلخیص دو فصل اول از کتاب: شناخت وهابیت
نقد و بررسی تفصیلی پیشینه، عملکردها و باورها
نویسنده: نجم الدین طبسی
تهیه و تنظیم:حسن بلقان آبادی۔محمد محسن طبسی
فصل اول: پیشینه فکری و رفتاری وهابیت در قرون نخستین اسلامی.

۱: پیشینه فکری وهابیت که از توسل و تبرک و زیارت قبور منع می کنند بر می گرده به زمان بنی امیه و در راس آنھا به زمان معاویه و سپس مروان بن حکم اموی  و بعد حجاج بن یوسف سقفی که قبر پیامبر را جز یک مشت سنگ نمی پندارند.(ص۲۸)..متن بعدی را در ادامه مطلب دنبال کنید 

ادامه مطلب


بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
گزارش کتاب: زیارة القبور والاستنجاد بالمقبور
مولف: ابن تیمیه، احمد
ناشر: دار الصحابه للتراث بطنطا سنة ۱۴۱۲ھ
مشخصات ظاهری: چاپ اول، 1992 میلادی، 58 صفحه
نکته: این رساله جزء هیفدهم از مجموع فتاوای  ابن تیمیه از صفحه ۶۴ تا ۱۰۵ است که یک کسی از ابن تیمیه سوال می کند و ازش جواب سوال خودش را می خواهد؛ اما مشخص نشده که سوال کننده کی و از کجا بوده؛ بعد از مطرح کردن سوال که فکر کنم در آن زمان از این قبیل سوالات زیاد می پرسیدند جواب آن سوال را ابن تیمیه بر اساس و روش خودش توضیح می دهد و شواهد از قرآن و روایات می آورد و بر اساس روش خودش در جواب دادن مغالطه می کند و آیات روشن که یک معنی واضح و ساده می دهد را بجای غیر موضوع له استفاده می کند مثلفاذا فرغت فانصب، و الیٰ ربک فرغب» را برای نهی از توجه به غیر الله استفاده می کند.

از ابن تیمیه سوال می شود که در این سوال چندین سوال دیگر هم گنجاند شده است:متن بعدی را در ادامه مطلب دنبال کنید

ادامه مطلب


بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
گزارش کتاب: قاعدة جلیلة فی التوسل والوسیلة
مؤلف: ابن تیمیه، احمد
تحقیق: عبد القادر الارناؤوط
ناشر: فهرسة مکتبة الملک فهد الوطنیه اثناء النشر
مشخصات ظاهری: 248 صفحه، 2008 میلادی.
در این کتاب با نظر ابن تیمیه در مورد توسل آشنا خواهیم شد.
در آغاز کتاب آیه و ابتغوا إلیه الوسیله را ذکر می کند و مقصود از وسیله را اینگونه بیان می کند: توسل به ایمان به رسول الله و تبعیت کردن از او به سوی خدا ( مقصود از وسیله این است که به ایمان به پیامبر متوسل شویم نه به ذات و جاه پیامبر).
در ادامه به بیان این مسئله می پردازد که پیامبر اسلام صاحب شفاعت کبری است. شفاعت پیامبر به اجماع مسلمین برای دین و دنیای افرادی که به او ایمان دارند نافع است اما شفاعت او برای کفار نفعی ندارد
.
.متن بعدی را در ادامه مطلب دنبال کنید

ادامه مطلب


بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
گزارش کتاب: اصول کافی
نویسنده: محمد بن یعقوب کلینی
موضوع:  احادیث اعتقادی شیعه، زندگی امامان
زبان:عربی

محمد بن یعقوب کلینی دوران نواب اربعه و بخشى از زمان امام حسن عسکری علیه السلام را درک کرده است.، به جهت نزدیکى زمانى با نویسندگان اصول، توانسته روایاتى را با واسطه هاى کمتر نقل کند؛ از همین رو بخشى از روایات کافى با سه واسطه نقل شده است.با مطالعه مقدمه کافی روشن می ‌شود که مرحوم کلینی این کتاب را به تقاضای یکی از دوستان و مریدان خود که احتمالا محمد بن احمد بن عبدالله بن قضاعه صفوانی یا محمد بن ابراهیم نعمانی بوده، نوشته است. او از شیخ کلینی درخواست می ‌کند با نوشتن کتاب جامع مذهبی خود گامی در جهت رفع نابسامانی ‌های موجود بردارد. آنجا که گوید: وقلت انک تحب ان ی عندک کتاب کاف یجمع فیه علم الدین»، گفتی که مایلی نزدت کتابی باشد که با جامعیت در علوم دین، کافی باشد.متن بعدی را در ادامه مطلب دنبال کنید 

ادامه مطلب


بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

شناخت جریان ها : (1)وهابیت (2)  دیوبندیه (3) اخوان مسلمین (4) سلفیه جهادی (5) سلفیه  زیدیه (6)سلفیه  شیعه   

ابن تیمیه   > حنبلی  > اصحاب  حدیثی ضد صوفیه و ضد مذاهب کلامی  

اسلام (1) اعتقادات (2) احکام (3) اخلاق

مذاهب کلامی:متن بعدی را در ادامه مطلب دنبال کنید 

ادامه مطلب


بسم اللّه الرحمن الرحیم
گزارش
مقاله نقش احمد بن حنبل در تعدیل مذهب اهل سنت»

نویسنده: رسول جعفریان
فصلنامه هفت آسمان، شماره 5

قبل از دوران احمد بن حنبل ما مشاهده می کنیم که اهل سنت متشتط بودند طرز تفکر شان عثمانیه بوده حتی امام علی را هم بعنوان خلیفه چهارم قبول نداشتند اما احمد بن حنبل برای تعدیل بخشیدن تفکر آنها کار بسزای انجام داد و اهل سنت را معتدل تر کرد و خلافت امیر المؤمنین(ع) را رسمی تر کرد مسئله تربیع را جان بخشید و اهل سنت امروزی ممنون تفکر احمد بن حنبل هستند که ایشان اهل سنت را از تنگنه بنی امیه و عثمانیه خارج و به یک حد نزدیک به سنت کرده.متن بعدی را در ادامه مطلب دنبال کنید 

ادامه مطلب


بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
گزارش مقاله: مصنف عبدالرزاق صنعانی منبعی برای احادیث قرن نخست هجری»
نویسنده: هارالد موتسکی
مترجم: نفیسی، شادی
ماخذ: مجله علوم حدیث» تابستان 1385 - شماره 40 از صفحه 95 تا 122.

در این مقاله موتسکی بر آن است که نظریه شاخت و امثال او را مخدوش کند. شاخت می گفت که احادیثی که در جوامع متأخر به پیامبر (ص) منتسب شده است، سخن پیامبر نیست، بلکه منعکس کننده تحولات عقیدتی و ی یک یا دو قرن بعد از اسلام است. زیرا در قرن اول هجری، صحابه و تابعین اصراری بر نقل حدیث نداشتند، بلکه بنابر آراء خودشان رای صادر می‌کردند. از این رو در مجامع روایی قرن اول و دوم اسلام، بیشتر روایات منسوب به صحابه و تابعین است و کمتر روایتی به پیامبر منسوب می شود. شاخت از این سخن نتیجه می گیرد که چگونه ممکن است در منابع روایی قرن سوم، احادیثی با سلسله سند صحیح متصل به پیامبر وجود داشته باشد در حالی که در قرن اول و دوم، چنین سندی وجود نداشته است. وی از این استدلال نتیجه می گیرد که حتما در سلسله سند دست کاری شده است و برای اعتبار به حدیث، سلسله سند جعل شده است. بنابراین او می گوید هر چه سند روایت صحیح تر باشد، معلوم می شود که جعلی تر است. اما مونیسکی با بررسی کتاب المصنف عبدالرزاق (126-211ق) نتیجه می گیرد که سخنان شاخت و گلدتسهیر درست نیستمتن بعدی را در ادامه مطلب دنبال کنید 

ادامه مطلب


نویسندگان: محمدصادق ، سید محمدرضا حسن‌زاده طباطبایی، محسن گلپایگانی، احسان علی رضی، مصطفی حقانی فضل، یاسر شریعتی، مرتضی حسنی نسب، دانیال نعیمی، سید محمدجواد سیادتی
اطلس وهابیت و جریان‌های تکفیری
• اطلس وهابیت و جریان‌های تکفیری
المرکز الاسلامی، چاپ اول، قم، 4 جلد
شرح پدیدآور: اطلس وهابیت و جریان‌های تکفیری/ به اهتمام: سید محسن / المرکز الإسلامی ۲۰۱۷-۲۰۱۸.
به اهتمام: سید محسن اصفهانی
قطع: رحلى کوچک
نوع جلد: شومیز
یادداشت:
اطلس وهابیت و جریان‌های تکفیری (۱): عربستان سعودی- بخش اول: دانشگاه‌ها، مراکز علمی و جریان‌های اعتقادی.

۱دانلود جلد

اطلس وهابیت و جریان‌های تکفیری (۲): رسانه‌ها، مطبوعات و تبلیغات دینی وهابیت
پیوست الف) شاهزادگان و خاندان آل سعود
پیوست ب) سکولاریسم و عربستان

دانلود جلد۲

اطلس وهابیت و جریان‌های تکفیری (۳): آسیا قفقاز، آسیای میانه، پاکستان، هند، بنگلادش، اردن

دانلود جلد۳

اطلس وهابیت و جریان‌های تکفیری (۴): آفریقا، مصر، الجزایر، تونس، نیجریه و سودان

دانلود جلد۴


بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

گزارش کتاب: هزار توی سعودی

پدیدآور: کاران الیوت هاوس

مترجم: نگار باغانی، ابراهیم

ناشر: تهران، نشر اسم، 1396

مشخصات ظاهری: 388ص.

تدوین: سیدلیاقتعلی کاظمی

کتاب فوق الذکر متشکل از یک مقدمه و پیشگفتار و 16فصل است.

پیشگفتار

کاران الیوت هاوس در این بخش رویکرد خود را بیان می کند که چرا به طرف عربستان سفر کرده و هدفش چی بوده او بیان می کند: در ابتدای ورود به عربستان بیشتر به دنبال مسائلی بودم که به امنیت آمریکا مربوط می شد و مردم عربستان برایم مهم نبود اما با گذشت زمان مردم عربستان برایم مهم شد و برآن شدم تا مردم این کشور و شیوه زندگی آن ها را بشناسم.

این کتاب که ترجمه On Saudi Arabia: Its People, Past, Religion, Fault Lines - and Future هست کتاب به طرز زندگی فردی و عادی مردم عربستان می پردازد و با این روش او جریانهای درونی وهابیت و افکار عمومی را واکاوی می کند..متن بعدی را در ادامه مطلب دنبال کنید 

ادامه مطلب


بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

گزارش کتاب: وهابیت ؛ تاریخ و افکار
نویسنده: محسن عبد الملکی

ناشر: قم، موسسه دار الاعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام

تدوین: سیدلیاقتعلی کاظمی

دیباچه:

موسسه دار الاعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام با اشراف حضرت آیة الله العظمیٰ مکارم شیرازی۔دام ظله العوارف۔ با هدف سلفی پژوهی و وهابیت شناسی و نقد آرا و افکار آنها در سال ۱۳۸۹ش تاسیس شد و با برگزاری دورهٔ آموزشی پژوهشی جریان شناسی سلفی گری و نقد وهابیت به تربیت محقق در این زمینه پرداخت و این رساله زحمات همین محققینی است که در این موسسه درس خوانده اند و زحمت کشیده اندمتن بعدی را در ادامه مطلب دنبال کنید 

ادامه مطلب


بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

گزارش کتاب: عنوان المجد فی تاریخ نجد

[جلد اول از صفحه ۳۳ تا ۴۷]

نویسنده: شیخ عثمان بن عبد الله بن بشر نجدی الحنبلی

تحقیق و تعلیق: عبد الرحمن بن عبد اللطیف بن عبد الله آل شیخ

ناشر: مطبوعات دارة الملک عبد العزیز، چاپ چهارم1982میلادی

تدوین: سیدلیاقتعلی کاظمی

 

تعلیم و تربیت شیخ محمد بن عبد الوهاب: عبد الوهاب در شهر عیینه پیش پدرش عبد الله بن سلیمان قاضی در زمان عبد الله ابن محمد بن حمد بن عبد الله بن معمر بزرگ شده. پیش پیدرش فقه خوانده. و در دوران کودکی با تفسیر و حدیث و کلام علماء سلف علاقای بیشتری داشت..متن بعدی را در ادامه مطلب دنبال کنید 

ادامه مطلب


بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

گزارش کتاب: تکفیر اهل الشهادتین موانعه و مناطاته

مؤلف: الشریف حاتم بن عارف العونی

ناشر: مرکز نماء للبحوث و الدراسات، چاپ اول، بیروت، 2015میلادی

مشخصات ظاهری: 171 ص

تدوین: سیدلیاقتعلی کاظمی

این کتاب چهار بخش دارد که عبارتند از:

بحث اول: اثبات حکم اسلام برای یک امر خاص

بحث دوم: هر که با یقین وارد اسلام شد ، جز با یقین از آن بیرون نمی آید

بحث سوم: معیار نقض الشهادتین، و درجات نقض شهادتین

بحث چهارم: ضوابط تکفیر

بحث اول: اثبات حکم اسلام برای یک امر خاص:

 انسانها با گفتن شهادتین داخل در اسلام می شوند. این مطلب به یقین از متون دینی (قرآن و روایات) استنباط می شود..متن بعدی را در ادامه مطلب دنبال کنید 

ادامه مطلب


بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
گزارش کتاب: الشیخ محمد بن عبد الوهاب؛ حیاته و فکره

نویسنده: عبدالله الصالح العثیمین

ناشر: دار العلوم، الریاض المملکة العربیه السعودیه

تدوین: سیدلیاقتعلی کاظمی

این کتاب مشتمل بر یک مقدمه و پنج فصل است:.متن بعدی را در ادامه مطلب دنبال کنید 

ادامه مطلب


بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
عثمانیه:>اهل حدیث از  احمد بن حنبل سازماندهی می  شود  علاوه بر آن حنابله بغداد  4و 5و 6

ابن تیمیه وهابیت  وسایر  جریانها

 درمقابل عثمانیه  اصطلاحات  شیعه  عراقی   : مقابل عثمانیه  > ابوبکر عمر سپس علی   و عثمان قبول نداشتند.

شیعه  غالی : قبول شیخین   تفضیل علی بر شیخین

شیعه جَلَد : قبول شیخین و تفضیل علی بر آنها و سب  عثمان

 شیعه رافضی :اعتقاد به خلافت بلا فصل  علی  و فرزندانش  و سکوت نسبت به خلفاء  

رافضی خبیث  : اعتقاد به خلافت بلا فصل  علی  و فرزندانش  و  سب ولعن..متن بعدی را در ادامه مطلب دنبال کنید 

ادامه مطلب


بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

اشخاصی را نباید تقدیس کنیم،  و آنها را توجیه کنیم ،عقیده اهل  سنت خط  قرمز  هم صحایه هستند درحالی که  ائمه  تابعی اند  یا  تابعین تابعین ( الناقص فی  التلریخ ، الکامل  فی  التاریخ) اوزاعی  ما از حکومت عطا می گرفتیم  وبر علیه علی  شهادت  نفاق و شرک می داددیم.

 دوتا نقطه درباره احمد: ارتباط با تربیع: جریان  تربیع مطرح می  کنند که  قبلا  علی  را چهارمین نمی دانستند ابن حنبل اول  کسی بود  که تربیعی   می شود متن بعدی را در ادامه مطلب دنبال کنید 

ادامه مطلب


بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

گزارش کتاب: علماء دیوبند اندیشه دینی و شیوه مذهبی{علماء دیوبند کا دینی رخ اور مسلکی مزاج-اردو}

نویسنده: قاری محمد طیب

ناشر: ادارهٔ اسلامیت، لاهور۱۴۰۸

تدوین: سیدلیاقتعلی کاظمی

آشنایی با مسلک علماء دیوبند

علماء دیوبند کاملاً بر خط اهل سنت و الجماعت هستند و این خط با رنگ اجتماعی منسوب به شاه محدث دهلوی است، و نمایندگان این خط علماء دیوبند هستند،کسانی که با تعلیم و تربیت آن راه را پیمودند و به دیگران تعلیم دادند.

مسلک دیوبند فرقه جدیدی نیست!

علماء دیوبند از ابتدا تا به حال فقط پیرو اصول و قوانین اهل سنت والجماعت هستند و اصل و ذوق تسنن را هم گرفته و حفظ نموده اند، مسلک علماء دیوبند و تعلیماتش بدون سلسله نیست و به سلف وابسته هست برخلاف دیگر مسالک که آنها اصل ندارند و از خط تسنن جدا شده اند.

نبی اکرم(ص) فرد اکمل و وسیله تعلق مع الله هستند بخاطر همین علماء دیوبند بدون افراط و تفریط و بدون غلو و مبالغه و با اعتدال تمام به ایشان تعلق دارند..متن بعدی را در ادامه مطلب دنبال کنید 

ادامه مطلب


بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

گزارش کتابچه: العبادة بوابة التوحید و بوابة التکفیر

مؤلف: شریف حاتم العونی

ناشر: مرکز نماء للبحوث و الدراسات

مشخصات ظاهری: 18 ص

کتاب در صدد تعریف عبادت است. با شناخت عبادت می توان مؤمن را از کافر تمییز داد؛ نتیجتاً این مسئله خیلی مهم و قابل توجه است.

نکات برداشتی از این مقاله:

۱) عبادت از دو معنا برخوردار است. معنای عام و معنای خاص:

معنای عام عبادت: هر آنچه (اقوال و افعال) که خداوند آن را دوست داشته باشد و راضی باشد.

عبادت به معنای خاص: تعظیم کسی که خصائص ربوبیت ( خلق، تدبیر، فرمانروایی) را داشته باشد و یا این که متصف به کمال مطلق باشد.متن بعدی را در ادامه مطلب دنبال کنید 

ادامه مطلب


بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

گزارش کتاب: دراسات فی منهاج السنة لمعرفة ابن تیمیه

نویسنده: حسینی میلانی

ناشر: قم، مرکز الحقایق الاسلامیه ۱۴۲۸ ق. ۱۳۸۶.

تدوین: سیدلیاقتعلی کاظمی

ص ۲۳ تا ۳۰

مقدمه: ۱:معرفی ابن تیمیه 661 متولد 728 در زندان دمشق از دنیا رفت.

۲: این کتاب را در رد کتاب علامه حلی  متوفای 726 نوشته .

این کتاب به منهاج السنه مشهور است، اما این نامگذاری در اول کتاب موجود نیست.

۳: نام های دیگر این کتاب: الرد علی الرافضی ، رد علی الروافض فی الامامة و علی ابن المطهر،منهاج الاعتدال؛ فی نقض کلام اهل الرفض و الاعتزال، منهاج السنه فی نقض منهاج الکرامه

۴:آوردن عنوان القدریه» در اسم کتاب در واقع تکفیر شیعیان و معتزله است چون پیامبر فرموده القدریة مجوس هذه الامة»

۵: همگی اتفاق نظر دارند که این کتاب از بزرگ ترین و مهم ترین کتاب های ابن تیمیه است.

۶: اهمیت کتاب منهاج السنة عمدتاً در دو جهت است:اول: ابن تیمیه در این کتاب همه فرق شیعی و سنی را باطل دانسته. دوم: این کتاب اساس فکر محمد بن عبد الوهاب است و ریشه عقاید وهابیت در این کتاب است.

۷: ابن تیمیه با نهج و روشی که در منهاج السنه دارد نتوانسته چیزی را اثبات کند یا ابطال نماید.

۸: هیچ صفحه ای از کتاب بدون سبّ و شتم خالی نیست. به بزرگان اهل سنت هم بی احترامی نموده.متن بعدی را در ادامه مطلب دنبال کنید 

ادامه مطلب


بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

گزارش مقاله: نشانه هایی از ناصبی گری ابن تیمیه

نویسنده: سید حسن آل مجدِّد شیرازی

ناشر: صراط،زمستان 1393 - شماره 12 (32 صفحه - از 11 تا 42)

تدوین: سیدلیاقت علی

هدف: صفحه ۱: روشن ساختن جنبه ی ناصبی گری و دشمنی ابن تیمیه با خاندان پیامبر(ص) و شیعیان آنان.»

چون بعضی ھا ابن تیمیه را از این مسائل مبرا گمان می کنند.

تعریف

مؤلف بعد از این تعریف نصب» را بیان می کند و می نویسد که ناصبی کسیست که: دشمنی خود را نسبت به اهل بیت (ع) آشکار کند.» در این ضمن تعریف های گوناگون هم نقل می کند.متن بعدی را در ادامه مطلب دنبال کنید 

ادامه مطلب


بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

گزارش مقاله: درنگی بر دیدگاه ابن تیمیه در مواجه با مذاهب و بزرگان اسلام

نویسنده: احمد کوثری (باغچقی)

ناشر: پژوهش نامه سراج منیر، سال چهارم، شماره14، تابستان1393

تدوین: سیدلیاقتعلی کاظمی

هدف: شناسایی مخالفت های ابن تیمیه با مذاهب اسلامی و صوفیه،نشاندهی تنقیص پیامبر اعظم(ص) و اهل بیت(ع) و تخطئه خلفا و صحابه در کلام او.(ص 135)

ضرورت بحث: با توجه به گسترش گروه های تکفیری در جهان اسلام و اثر گرفتن آنها از افکار ابن تیمیه لازم است که بدانیم که دیدگاهش در مورد بزرگان اسلام و فرق اسلامی چه بوده. (ص ۱۳۸).متن بعدی را در ادامه مطلب دنبال کنید 

ادامه مطلب


بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

گزارش مقاله: تمایزات اهل بیت(ع) به عنوان انسان برتر در نظر ابن حنبل و ابن تیمیه

نویسندگان: مهدی فرمانیان، علیرضا میرزایی

ناشر: دوفصلنامه علمی_ پژوهشی انسان پژوهی دینی، سال سیزدهم، شماره 35، تابستان1395

 

تدوین: سیدلیاقتعلی کاظمی

ابن حنبل در فرونشاندن فضای عثمانیه و مروانی و ضد علی نقش بسزای ایفا کرده و نگاه احترام آمیز به اهل بیت دارد،کتاب های او و منقولات او نشاندهنده بارز بر این مطللب هستند، نقش او در مسئله تربیع ناقابل فراموش و برجسته است، همچنین ابن تیمیه که پیرو مکتب حنبلی است نظر او در حق اهل بیت اجلالی و تثبیتی است اما گاهی در اثر عواملی گرفتار تفریط در خاندان نبوت شده است.

ابن تیمیه و احمد بن حنبل خاندان نبوت را از نمونه های برتر جامعه بشری و اسلامی قبول دارند نه مثل شیعیان که اهل بیت را انسان کامل میشمارند..متن بعدی را در ادامه مطلب دنبال کنید 

ادامه مطلب


عناصر ترکیبی مسلک دیوبند با اهل سنت

فقه با نسبت احکام عملی پیامبر(ع) و بانسبت ایمانی عقاید یا کلام و بانسبت احسان و تزکیه نفس پیامبر(ص) اخلاق بوجود آمد و همه علوم و فنون مثل فقه و حدیث و تفسیر و.منسوب به پیامبر (ص) و از وجود ایشان متجلی شده اند و علماء دیوبند همه اینها را بدون کمی و کاسی از پیامبر(ص) گرفته و آن را جزو مسللک خود کرده است و همینها هستند که عناصر ترکیبی مسلک دیوبند قرار گرفتند.

علماء دیوبند پایبند رجوع به همه شعبه های اسلامی هستند و در این راه غلو نمی ورزند و فرقی میان فقه و کلام و تفسیر و نمی گذارند چون اینها همه از ذات پیامبر سرچشمه گرفته اند و همچنان کسانی که اینها را ترویج و تحفیظ نمودند و بزرگان و قابل احترام بودند آنها هم در نگاه علماء دیوبند از احترام ویژه برخوردار اند.

مزاج مسلک علماء دیوبند

مسلک علماء دیوبند اسم یک اصول محظ است و از شخصیت پرستی دور، این مسلک برای دین و تربیت دینی فقط کتاب را کافی نمی داند و نه فقط شخصیت را نه مطالعه بجای می رساند و نه تفکر وتدبر ذاتی کفایت می کند اگر می خواهیید به قله عظیم دست یابید باید معیت و تبعیت صدیقین داشته باشید، ومزاج مسلک علماء دیوبند در پیروی صدیقین نهفته است، و احترام تک تک آنها لازم و ضروری می باشد و جامعیت و اعتدال و احتیاط جوهر این مسلک است، وابسته بودن به قرآن و حدیث، و فقه و کلام را با حکمت و اعتدال بکاربردن و مشعل راه قرار دادن امتیاز این مسلک است. انبیاء کرام و ذوات و شخصیات برگزیده  ائمه و صلحاء و مشائخ  صوفیه همه بدون افراط و تفریط مورد احترام این مسلک هستند.

عقیده توحید نقطه اعتدال مسلک علماء دیوبند

در این مسلک اصل و اساس همه چیز توحید است که نباید با او شرک یا موجبات شرک جمع شود و غیر الله باید از او دور شود، اما تعظیم اهل الله و توقیر اهل فضل و کمال را نافی توحید گمان کردن از عنصر این مسلک نیست، بنابر این تعظیم به حدی جایز است که توحید مجروح نشود و توحید به این درجه که تعظیم اهل الله متاثر نشود همین نقطه اعتدال مسلک علماء دیوبند است.

مسلک دیوبند و پیامبر(ص) و انبیاء

در مورد انبیاء(ع) عقاید علماء دیوبند مثل طبقات بی بصیرت نیست که آنها گمان می کنند درمیان خدا و انبیاء هیچ فرقی وجود ندارد سوای ذاتی و عرضی بودن انها یا اینکه خدا در آن حلول کرده و آنها یک مجاز هستند که حقیقت ربانی در آنها حلول کرده گویا آنها نماد خدا و از نوع بشر جدا و فرا بشر هستند و مماثلت نوع بشری ندارند در حالیکه مسلک علماء دیوبند این است که آنها بشر هستند و جدا از نوع بشر نیستند بنا بر این بی ادبی در شان آنها کفر  و قایل به عظمت آنها عین ایمان و آمیزش شرک در عظمت آنها نیز کفر می باشد.

در مورد پیامبر گرامی(ص) هم علماء دیوبند پایبند میانه روی هستند و از افراط و تفریط پرهیز دارند پیامبر را افضل الکائنات و افضل البشر و افضل الانبیاء می دانند و با این آن را بشر می دانند و از این رو باب غلو را می بنددند، اطاعت پیامبر را واجب اما عباتش را حرام می دانند، و از خصوصیات الوهی مبرا می دانند، و قائل به کمال ذاتی و عرضی نیستند، قئل به حاضر و ناظر بودن پیابر نیستند،علم پیابر بیشتر از همه است اما ذاتی یا محیط نیست.در  تمام کمالات ظاهری و باطنی پیامبر بر همه مخلوقات بالاتر هستند.

اصحاب پیامبر و مسلک علماء دیوبند

خدا و پیامبر من حیث الطبقه اگر فقط اصحاب را تقدیس نمودهآنها را راشد و مرشد، تقی القلب، پاک باطن، مستمر الطاعه محسن و صادق و موعود بالجنه قرار داده و مقبولیت و شهرت عمومی آنها را  به یک قرن خاص محدود نه کرده و عمومی قرار داده.

علماء دیوبند قائل به تفریق بین صحابه نیستند و همه را از لحاظ آن که آنها اصحآب پیامبر هستند محبت و عقیدت خاص دارند البته که آنها تفضیل مراتب دارند اما از لحاظ صحابیت همه مساوی هستند.

اصحآب را نجوم هدایت و نجات دیگران را وابسطه به علم و عمل آنها می دانند البته آنها را شارع شریعت نمی پندارند.

مسلک دیوبند در مورد مشاجرات و تنقید صحابه

در صحابه کمال زهد و تقوی وجود داشت و از معصیت دور بودند گرچه معصوم نبودند و ازایمان و اطاعت مزین بودند و از کفر و فسق بودند بخاطر همین علماء دیوبند آنها را قابل تنقید نمی شمارند و مشاجرات آنها نزاعات آنها را بر میزان خطا و صواب می سنجند نه بر اساس حق و باطل یا طاعت و معصیت،تلک دماء طھّر اللّٰہ عنھا ایدینا فلانلوّث بھا السنتنا»[عمر بن عبد العزیز]. بر همین اساس علماء دیوبند با تقدیس اصحاب خطاء آنها را خطا و و صواب آنها را صواب قرار دادند اما بر اساس یک خطا تمام زندگی آن را خاطی نمی گویند.

علماء دیوبند و تصوف

حیات باطنی امت به تصوف وابسطه است و اولیاء و صوفیه روح روان امت هستند، بخاطر همین علماء دیوبند محبت آنها را جزو ایمان می دانند اما در محبت آنها از غلو می پرهیزند و از مقام ربوبیت دور می دارند، تعظیم تقدیس آنها را شرعا لازم می دانند اما مراد از این عبادت نمی گیرند، قبور آنها را محل سجده و رکوع و طوف و نذر یا قربانی نمی گیرنداز قبور آنها کسب فیض می کنند اما آنها را مشکل گشا، حاجت روا ، دافع البلا قرار نمی دهند که این شان کبریائی هست.

مسلک دیوبند و ایصال ثواب

ایصال ثواب را کار مستحسن می شمارند اما عنوان دادن به فاتحه یا چهلم پرهیز دارند و می خوهند که غم یا شادی را بطور ساده انجام داد و از تشبه به اقوام بیگانه پرهیز داشت و رسوم ازدواج را برخلاف سنت می پندارند.

مسلک دیوبند در مورد اخلاق و تزکیه نفس و شریعت و طریقت

باطن شریعت و اخلاق را طریقت می نامند و برای حصول تزکیه نفس و اخلاق بیعت با مشائخ را مفید می دانند اما طریقت را جدا از شریعت و یک راه مستقل نمی دانندو این راه را از کتاب سنت مورد تایید می دانند.

مسلک دیوبند در مورد فقه و فقهاء

علماء دیوبند قائل به تقلید هستند و وابسطه بودن با یک فقه را لازم می دانند،اما قائل به تقلید محض نیستند بخاطر همین نصوص کتاب و سنت را اساس و اقوال سلف راهنما می دانند، و اجتهاد مطلق را قبول ندارند. و از افراط و تفریط پرهیز دارند و خط اعتدال را از دست نمی دهند.

مسلک علماء دیوبند و حدیث و محدثین

در این بخش هم علماء دیوبند راه اعتدال را از دست نمی دهند حدیث را بیان کننده مقاصد و مراد قرآن و بعد از قرآن منبع استخراج شریعت می دانند بخاطر همین حدیث ضعیف را هم اگر آن قابل احتجاج باشد قبول دارند و را ترک نمی کنند، و در مورد حدیث مبناء اخذ و ترک را قرار نمی دهند بلکه تطبیق و توفیق و جمع بین الروایتین را اصل قرار می دهند و اعمال را بر اهمال برتری می دهند.

اصل در فهم مراد ربانی و تعین مراد نبوی

فهم مراد وابسطه به تعلیم و تربیت که که اساسش کتاب و سنت و مربی روشن ضمیر برای این دو شرط است یک استاد و دوم ذهنیت تربیت یافته.

ذوق متوارث چیست؟ و چرا لازم و ضروری است؟

 ذوق متوارث یعنی ذوق دینی که از پیامبر به صحابه و بعد تابعین و بعد تبع تابعین منتقل شده بعد از آن در قرون مختلف سلسه در سلسله اساتیذ آن را حفظ نمودند و تابه ما رساندند که چطور ما کتاب و سنت را بفهمیم و بر آن عمل کنیم، و بر اساس تربیت توارث حاصل می شود و ذوق دینی سلف به دست می آید.

وم همراهی کتاب الله با رجال الله

اگر کسی بر اساس مطالعه شخصی و بدون تربیت نفس و بر اساس رای خودش می خواهد مراد الهی را بفهمد آن شخص به جای نمی تواند برسد چون این مراد خود آن شخص می شود نه مراد خدا و پیامبرش فلذا با کتاب الله رجال الله هم لازم داریم.

اصل اصول آموزش و تعلیم و تعلم است

 همه بخش های دین مربوط به علم هستند و دین از جهل دور است بخاطر همین در مسلک علماء دیوبند آموزش در درجه اول قرار می گیرد و اصل اصول مسلک علم است، اما علم بقصد ترویج دین نه بخاطر تفوق و برتری.

چارچوب مسلک، شخصی نیست

چارچوب مسلک بر همین تفکر استوار است و بر اساس یکسانیت تفکر همه اعضاء نسلا بعد نسل در حال اجرا است که این تفکر در خارج کشور هم همنوا پیدا کرده و همه دوستش دارند.

عناصر ترکیبی این مسلک

عناصر ترکیبی این مسلک اعتدال در تمام شعبه های دین است.

 


۲) چیزی که موجب دخول شخص در شرک می کند این است که شأنی از شئونات رب را برای او قائل شویم. چنانچه غیر این باشد نمی توان گفت او مشرک است.

۳)  دلیل: سجده حضرت یعقوب برای حضرت یوسف و سجده ملائکه برای حضرت آدم بهترین دلیل برایاست با این که فعل (سجده) یکی است اما چون حضرت یعقوب برای حضرت یوسف شأن رب قائل نبود لذا این کار او کفر نمی باشد.

۴) عبادت امری قلبی است و برای کسی محقق نمی شود مگر این که قائل باشید که او مالک یا خالق یا مدبر و یا متصف به کمال مطلق است.

۵) اعمال جوارحی که برای دیگران انجام می گیرد مثل ایستادن از روی تعظیم و یا سجده برای دیگران ( هرچند قائل به حرمت سجده برای دیگران شویم) عبادت محسوب نمی شود مگر این که برای او شؤن ربوبیت قائل شد.

۶) قائل شدن صفات ربوبیت برای غیر الله بر دو وجه است:

الف: این که غیر الله در آن صفت مستقل است. این قسم شرک صریح است و بیشتر این معنا از شرک در ذهن است.

ب: این که غیر الله در مالکیت و تدبیر و خالقیت با الله منازعه می کند بدون این که از طرف خداوند مأذون باشد. این قسم نیز شرک است زیرا باید قائل شد خداوند در این اوصاف بی شریک و مستقل است اما این اعتقاد با این اصل مسلّم در تعارض است. و بیشتر مشرکان عصر رسالت به این نوع از شرک دچار بودند. آنان هرچند مالک و خالق و مدبر اصلی را الله می دانستند اما معتقد بودند که بت های ایشان نیز تأثیر گذار هستند.

۷)  اگر کسی قائل باشد شخصی در تحت عنایات پروردگار و تحت ملک او و با اذن پروردگار قابلیت تصرف و تدبیر را دارد با توحید تعارض ندارد؛ زیرا ما قائل هستیم که برای خداوند ملائکه ای وجود دارد که موکل رزق هستند و همچنین معتقدیم که خداوند برای برخی از بندگانش با اذن خودش اجازه تصرف قرارداده است؛ مثل حضرت عیسی.

۸)  دو نتیجه:

الف) کسی که بگوید که شرک کفار تنها در عبادت بود و در ربوبیت آنها موحد بودند؛یک نظر اشتباهی است.

ب‌)    محصور نمودن منهی عنه در شرک عبادات بدون در نظر گرفتن محرمات شرعی امری ناجایزاست.

‏31‏/12‏/2019

 

 

 

 

 

 

 

 


بخش یکم:ابن تیمیه و اعتقاد به تشبیه و تجسیم

دیدگاه شیعه: ص ۳۳

ازلیت و قدیم بودن مخصوص خدای تعالیٰ است و هر چه غیر اوست حادث است او واحد است و جسم ندارد،مکان هم ندارد او پاک و منزه است که صفات مخلوق را داشته باشد.

دیدگاه دیگران: ۳۴

اشاعر: تنها خداوند قدیم نیست، قدما به همراه خدای تعالی بسیارند، همانند قدرت و علم

حشویه و مشبهه: خداوند جسم است؛ دارای ابعاد سه گانه است.

کرامیه:خداوند در جهت بالا است. ص ۳۵

اندیشه ابن تیمیه درباره خدا: ص ۴۷

تاویل نکوهیده و باطل است و حمل صفات بر معنای ذاهری هیچ محذوری ندارد. و معانی آیات بر ظاهر حمل شود.

دیدگاه علمای بزرگ گذشته و متاخر: ص ۵۱

تفسیر ابن تیمیه از مذهب سلف را باطل می دانند.

حقیقت و مجاز نزد ابن تیمیه: ص ۶۷

در قرآن مطلبی نیست که هیچ کس آن را نفهمد و الفاط و کلمات می بایست بر معنای ظاهریشان حمل شوند. وجود مجاز در زبان عربی را نکار می کند؛ تقسیم الفاظ به حقیقت و مجاز بعد از قرن سوم بوده است و هیچ یک از صحابه و تا بعان و یا امامان و پیشوایان معروف در علم مانند مالک ثوری ابوحنیفه و شافعی چنین تقسیمی را ذکر نکرده اند. نخستین کسی که لفظ مجاز را به کار برده است مطابق آنثه معروف است ابوعبیده معمر بن مثنی بوده است. تقسیم لفظ به حقیقت و مجاز از تقسیمات جدید و ابتکاری است که سلف و پیشینیان سخنی از آن به میان نیاورده اند. هر کسی که تفکیک نهد در واقع بدعت گذار در شریعت است و مخالف علقل سخن می راند.

این دیدگاه را تمامی زبانشناسان و دانشمندان زبان عربی باطل می دانند.

دیدگاه ابن تیمیه در تجسیم: ص ۷۵

بخاطر اعتقاد به تجسیم زندانی شد.

ابن تیمیه می گوید: پیامبر(ص) خداوند را دید که دستش را بین دو کتف ایشان گذارده است

برای خدا جهت و جسمیت قائل بود.

ابن بطوطه می نویسد. خداوند به آسمان دنیا نزول می کند مانند نزول من، آنگاه یک پله از منبر پایین آمد.

نسبت دادن مکان و جهت به خدای متعال: ص ۷۹

۱: نسبت دادن مکان و جهت به خدای متعال: ممکن است که چیزی جسم نباشد اما جهت دار باشد

۲: پندار او درقیام حوادث به خدای متعال: بله، این نظر ما است و شرع و عقل نیز چنین حکم می کنند، چه کسی از دلف منکر این معنا بوده؟ اعتقاد به این نظر برای تمام فرقه ها لازم و ضروری است.

۳: پندار او در کلام خدای متعال باصوت و حرف: صوت او همانند صوت بندگان نیست نه مثل صوت قاری و نه غیر او زیرا خدای متعال مثل و همانندی ندارد نه در ذات نه در صفات و نه در افعالش. علم ، قدرت و حیات او نیز مانند علم و قدرت و حیات مخلوقاتش نیست،کلام خدا شباهتی به مخلوق ندارد همچنین معانی خدا شباهتی ندارد. همان طور که حروف و صوت پروردگار نیز مانند صوت و حروف بندگان نیست. قرآن کلام خداوند و غیر مخلوق است.

۴: سخن او در مسئله جسم داشتن خداوند: .کسی از سلف در حق خداوند نه از نظر نفی و نه از نظر اثبات ذکر نکرده بنا بر این کسی که جسم بودن خدای متعال را انکار کند مخالف قرآن، سنت، اجماع صحآبه و تابعان و اجماع اهل بیت سخن گفته است. از این رو هیچ کس حق نفی جسمیت از خدای متعال را ندارد.همچنین اثبات آن برای خدا نیز بدعت است چون کسی از سلف اینگونه نگفته است.۔۔۔ به سمت جسمیت میل دارد.

ابن تیمیه و حدیث نزول: ۔۔۔۔۔۔۔این سخن صحیح نیست جز بر مبنا و بدعتی که جهمیه بنا نهاده و گفتند که: خداوند حرکت نمی کند و حوادث در او حلول نمی کنند و به این ترتیب استواء خدا بر عرش را بعد از آن که بر آن استوء نداشت، منکر شدند و هم چنین آمدن» خدا در روز قیامت و موارد دیگر را انکار کردند ص ۱۲۰

اعتقاد به حوادثی که ابتدا ندارد: او به ازلیت نوع عالم اعتقاد دارد؛ حدوث هر یک از اعیان مستم حدوث نوع که همیشگی و پیوسته است نیست. هر حکمی که بر افراد صادق است وماً بر مجموع و کل صادق نیست. بلکه ممکن است فرد فرد کل و مجموع ازلی نباشد ولی خود مجموع و کل ازلی باشد.

بخش دوم:ابن تیمیه و باورهای دیگر: ص ۱۲۹

رؤیت خدا:  بر اساس توتر احادیث و اجماع سلف رؤیت و مشاهده حسی خداوند در آخرت و نفی آن در این دنیا ممکن است ولی اختلاف در آن است که آیا پیامبر، خدا را رؤیت کرد یا نه.

خلق قرآن:

اعمال بندگان، عصمت،، منظور از عصمت چیست، تقیه، شفاعت، زیارت قبور

بخش سوم: امامت و خلافت از نظر ابن تیمیه

خلافت ابوبکر و افضلیت او

خلافت عمر و افضلیت او

خلافت عثمان و افضلیت او

بخش چهارم: ابن تیمیه وامامت امیر المؤمنین علی ابن ابی طالب علیهما السلام

دیدگاهی از روی کینه و دشمنی

اسلام و جهاد امیر

ناتوانی رافضه از اثبات ایمان علی

علی و کافران و منافقان

علی شجاع ترین مردم نیست

تکذیب مبارزات جنگی امیر

دانش و معارف امیر

تکذیب تمامی دلایل از کتاب و سنت

منقبت ها و فضیلت های امیر در قرآن و سنت

فضیلت هایی که ابن تیمیه تکذیب می کند

ابن تیمیه و خلافت امیر

جهاد و جنگ علی در دوران خلافت

دروغ بستن به امیر

بخش پنجم: ابن تیمیه و فاطمه زهرا و امامان اهل بیت

فصل یکم: نگاهی به فضایل حضرت فاطمه زهرا

فصل دوم: نگاهی به فضایل امام حسن و امام حسین

فصل سوم: تکذیب فضیلت های اهل بیت

فصل چهارم: درباره سایر امامان شیعه

فصل پنجم: امام دوازدهم مهدی منتظر

فصل ششم: دوازده امام شیعه

بخش ششم: دیدگاه ابن تیمیه در باورها، فضیلت ها و شرح حال خاندان بنی هاشم، شیعیان نخستین از اصحاب پیامبر و امامان

.

بخش هفتم:ابن تیمیه و شیعیان اهل بیت

بی انصافی ها و اتهامات ابن تیمیه

بخش هشتم: ابن تیمیه و ستایش دشمنان علی و اهل بیت و دفاع از آنان

بخش نهم: ابن تیمیه و شیوه های کاربری در منهاج السنة

.

بخش دهم: ابن تیمیه و موضع گیری دانشمندان نسبت به او

 

‏31‏/12‏/19

 


معرفی نفسیات

صفحه ۲ به بعد: معرفی نفسیات و چهره باطنی ابن تیمیه و امثالهم را می پردازد و می نویسد: ما نباید فریب بعضی از عبارت او و امثالهم را بخوریم چون اینها دو شخصیتی هستند مثل این عبارت: و مع هٰذا فحب علی واجب و لیس ذلک من خصائصه، بل علینا ان نحبه کما علینا ان نحب.و ان نحب الانصار»

صفحه ۴ به بعد:

دشمنی ابن تیمیه با خاندان نبوت

یکم: دشمنی ابن تیمیه با خاندان نبوت: بر سه محور بررسی شده:

انکار فضایل مسلّم

محور اول: انکار فضایل مسلّم خاندان نبوت.

۱: ادعای دروغین بر اجماع عدم صدور احادیث در مناقب: مثؒ در مورد حدیث ردّ الشمس می گوید که: هذا الحدیث کذب موضوع. در مورد حدیث: انت ولی فی کل مومن بعدی  می گوید که این حدیث ساختگی است.

۲: تضعیف روایات معتبر فضائل وکتمان نظر ائمه ی حدیث در اعتبار آنها: درباره ی حدیث متواتر می نویسد که تنازع الناس فی صحته. اللهم وال من والاه۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔ می نویسد که فلا ریب انه کذب. همچنین حدیث مدینة العلم را تضعیف می کند.

۳: محدود بودن احادیث صحیح درفضائل: (الف) ابن تیمیه سعی می کند که باور کنیم که احادیث صحیح در باب فضائل از سه حدیث نمی کند. در این مورد ابن تیمیه کلام ابن حزم را تایید میکند؛ والذی صح من فضائل علی فهو قل النبی(ص) انت منی بمنزلة هارون من موسیٰ الا انه لا نبی بعدی. لاعطین الرایة غڈا رجلا یحب اللہ لا یحبه الا مومن ولا یبغضه الا منافق. (ب) حرف خلاف واقعیت و ادعای بیشتر بودن فضایل شیخین: ابن تیمیه می گوید: ان الفضائل الثابتة فی الاحادیث الصحیحة لابی بکر و عمر اکثر و اعظم من الفضائل الثابتة لعلی

هتاکی و بی حرمتی نسبت به خاندان نبوت

محور دوم: هتاکی و بی حرمتینسبت به خاندان نبوت و تنقیص آنان به ویژه امیر المؤمنین(ع)

  1. گواهی علمای اهل سنت که ابن تیمیه هتاک بود و در حق خاندان نبوت تنقیص کرده: ابن حجر عسقلانی می گوید: و منهم من ینسبه الی النفاق لقوله فی علی ما تقدم» و کم من مبالغة لتوهین کلام الرافضی ادته احیانا الی تنقیص علی رضی الله عنه»
  2. کلمات ابن تیمیه که دال بر تنقیص و هتاکی است:ابن حجر عسقلانی از ابن تیمیه نقل می کند که او گفته است: وقال فی حق علی اخطا فی سبعة عشر شیئا ثم خالف فیها نص الکتاب منها اعتداد المتوفیٰ عنها زوجها اطول الاجلین» بر این مبنیٰ سبیعة اسلمیه وقتی فتویٰ داد پیامبر(ص)  فرمود کذب ابو السنابل». فلم یظهر فی خلافته دین الاسلام بل وقعت  الفتنة بین اهله»

تنقیص امیر المؤمنین(ع) اززبان نواصب

محور سوم: تنقیص امیر المؤمنین(ع) اززبان نواصب: اقوال نواصب را بدون هیچگونه نقد نقل می کند که دلیل بر رضایت اوست.

دشمنی ابن تیمیه با شیعیان

دوم: دشمنی ابن تیمیه با شیعیان: قول ابن تیمیه در مورد شیعیان: وقد لا ی من الرافضة من له نسب صحیح.

نتیجه: کلماتی که ابن تیمیه در لابلای کتاب های خودش آورده است روشن می شود که او یک مرض ذهنی بنام بغض اهل بیت و شیعیانش داشته که دلیل بر ناصبی بودن اوست فزادهم الله مرضا.

‏31‏/12‏/19


(الف) نگرش ابن تیمیه در خصوص مذاهب اسلامی

گام اول:

مخالفت های ابن تیمیه بامذاهب اهل سنت

مهم ترین مخالفت های او با اهل سنت بوده، در این ضمن اولاً بیان می دارد که:

اقوال ائمه اربعه اهل سنت حجت نیست

(الف) اقوال ائمه اربعه اهل سنت و فقهای بزرگ برای هیچ کس حجت نیست، او می نویسد: و اما اقوال بعض الائمة کالفقهاء الاربعة و غیرهم ؛ فلیس حجة لازمة و لا اجماعاً باتفاق المسلمین. بعد می نویسد که ائمة اربعه هم دیدگاه های مخالف قرآن و سنت دارند و خود آنها هم این حرف را قبول داشتند که اگر قل آنها خلاف قرآن و سنت باشد از آنها اعراض شود؛ او می نویسد: بل قد ثبت عنهم انهم نهوا الناس عن تقلیدهم؛ و امروا اذا راوا قولا فی الکتاب و السنة اقوی من قولهم: ان یاخذوا بما دل علیه الکتاب و السنة ویدعوا اقوالهم.

اتباع مذهب خاص

(ب) هر کس به یک مذهب خاص از مذاهب چهارگانه تسنن تعصب ورزد او جاهل و گمراه است بلکه کافر است و باید از این عقیده خود توبه کند و الا کشته می شود: من یتعصب لواحد معین غیر النبی(ص) کمن یتعصب لمالک او و یری ان قول هذا المعین هو الصواب الذی ینبغی اتباعه.بل قد ی کافراً.فان تاب و الا قتل. و اما ان یقول قائل: انه یجب علی العامة تقلید فلان او فلان فهذا لا یقوله مسلم. بر نوشتار خودش دلیل ارائه می کند و می نویسد: خود ائمه اربعه هم مردم را از تقلید کردنشان در همه آنچه می گویند، نهی کرده اند. و اینطور ابن تیمیه به صورت غیر مستقیم می خواهد به دیگران بفهماند که ائمه دین و مذاهب اهل سنت هیچ کدام قابلیت پیروی و تبعیت ندارند.

تعریض بر بزرگان اهل سنت

(ج) تعریض بر بزرگان اهل سنت: می نویسد: در بخاری و مسلم اغلاطی وجود دارد» مجرد روایات احمد موجب نمی شود که حدیث، صحیح و عمل به آن واجب باشد» هر چه احمد در مسند و غیر مسندش نقل کرده نزدش حجت نیست» ترمذی احادیثی را در فضایل علی ذکر کرده که بسیاری از آنها ضعیف است» هدف او از این کار اثبات عقاید خود بود بخاطر همین در این راه از نفی بزرگان اهل سنت هم گریز نداشت.

مکتب صوفیه

ابن تیمیه مکتب صوفیه را مکتبی کاملا انحرافی می پنداشت و آنها را فرقه شیطانی می نامید او محی الدین و صدر الدین قونوی را کافر می خواند.

مذهب تشیع

دیدگاه تند ابن تیمیه در خصوص مذهب تشیع: ابن تیمیه مذهب تشیع و پیروانش را مورد هجمه قرار داده و آنها را دروغگو، منکر معاد، عدم التفات به مسجد، عدم توجه به حج بیت الله. می نویسد. او این قدر با اهل تشیع تعصب دارد که می گوید ایجاد تفرقه بین شیعه لازم و ضروری است حتی با مخالفت مستحبات.

(ب) دیدگاه ابن تیمیه درباره بزرگان دین

گام دوم:

الف: تنقیص خداوند، جسارت به ساحت پیامبر اسلام(ص) و شیخین و تکفیر برخی صحابه و مسلمانان.(حصنی دمشقی)

ب: تنقیص پیامبر(ص): (۱) سنگی که منسوب به پیامبر بود آن را شکست و گفت تبرک و بوسیدن آن جایز نیست. (۲) بخاطر عدم رعایت ادب زندانی شد (۳) استغاثه به پیامبر خدا یا هر نبی و انسان صالحی را شرک دانسته و حکم اعدام برای استغاثه کنندگان صادر کرده و مهدور الدم می شمارد: من یاتی الی قبر نبی او صالح.مما لا یقدر علیه الا الله فهذا شرک صریح یجب ان یستتاب۔۔۔۔و الا قتل»

ج: (۱) تشکیک در ایمان علی و دادن نسبت بت پرستی به ایشان، جنگ علی برای دیانت خواهی نبود، بلکه برای ریاست طلبی بود قیام امام حسین(ع) مخالف سیره و گفته رسول الله و موجب فساد بود.

.و همانا عثمان مال دوست بود. (۲) عمر و ابوبکر در مقابل قول پیامبر تخطی کرده اند و به اجتهاد می پرداخته اند.

نتیجه: کسی فکر نکند که ابن تیمیه فقط با روافض چپ بود او با همه مشکل داشت؛ مشکل او کج فکری بود‏31‏/12‏/2019

 


در اوئل این مقاله قصائد ابن حنبل و دست آوردهای او و چقدر او زحمت کشیده که فضا را در حق اهل بیت متوازن کنه و جایگاه امام علی(ع) را مثل امروزی که اهل سنت دارند بکند خیلی زحمت کشیده و احادیث منقح وموثق را در معرفی و تثبیت منزلت والای اهل بیت تاثیر ماندگاری گذاشته[عجب، وای بر نویسنده]

نقصان روش ابن حنبل در خصوص منزلت اهل بیت(ع) این است که او فراتر از نقل مفاد احآدیث نمی رود ودرایة الحدیث ایشان قابل اصطیاد نیست.

موضع اجلالی و تثبیتی ابن تیمیه بیشتر از موضع تفریطی است.

این دو، در امهات مباحث راجع به منزلت اهل بیت(ع) دیدگاه مشترکی دارند.

چکیده

در این بخش مؤلف بیان می دارد که نگاه احمد بن حنبل و ابن تیمیه به ائمه نگاهی تجلیلی بوده است هرچند که بنا به گرایشاتی که دارند در مواردی قصور کرده اند اما زبانی که در مقابل ائمه به کار می برند زبان تجلیل و تعظیم است.

مقدمه

نگارنده در این بخش عنوان می کند که در مورد ابن تیمیه نگاهی وجود دارد که او را فردی ناصبی یا شخصیت تنقیصی معرفی می کنند اما این نگاه ناشی از پیش فرض ها و مطالعات ناقص آثار ابن تیمیه است. چنانچه آثار او را به دقت مطالعه کنیم در میابیم که ابن تیمیه نه تنها ناصبی نبوده بلکه نسبت به اهلبیت نگاه تجلیلی داشته است.

در این مقاله ابتدا مواضع احمد و ابن تیمیه در مورد اهلبیت بیان شده و سپس موارد متفق و مفترق میان آن ها بیان می شود.

تثبیت تربیع و شکستن فضای سنگین عثمانه

عثمانی گرا ها، امیرالمونین را شریک در قتل عثمان معرفی کرده و خلفا را در سه خلیفه اول انحصار کرده اند. این تفکر در زمانی، تفکر غالب بر فضای جامعه اسلامی بود اما احمد بن حنبل و ابن تیمیه با این فضا مخالفت کرده و امیرالمومنین را مبرّا از این جنایت می دانند. آن ها امیرالمومنین را به عنوان خلیفه چهارم معرفی کرده و بر این عقیده پافشاری می کنند.

در مورد تقابل ابن تیمیه با عثمانی گری مواردی در این بخش بیان می شود و به خواننده القا می شود که امیرالمومنین در نظر وی بعد از شیخین برترین صحابه بوده است. به عنوان نمونه از او نقل می کند که امیرالمونین در تمام جنگ هایش مصیب بوده است و این که عثمانیان او را در خون عثمان شریک می دانند امری نادرست است. او امیرالمومنین را بالاتر از طلحه و زبیر می دانست و با این وضع مقام او از معاویه و امثالش بالاتر است. با غلو کننده گان در حق عثمان مقابله می کند و در نهایت در مورد تربیع سخن احمد را نقل می کند که هرکسی که علی را به عنوان خلیفه چهارم نداند او از درازگوش خانه اش گمراه تر است.

محبوبیت و موالات اهل بیت

در این قسمت نگارنده بیان می کند که موالات اهل بیت پیامبر امری است که بر مسلمین واجب است. از همین روی احمد بن حنبل در مسندش به ذکر فضایل و احادیثی که دال بر وجوب محبت اهل بیت است؛ می پردازد. ابن تیمیه نیز احادیث محبت و موالات را بیان می کند و به همین نکته هم بسنده نمی کند و در ادامه بیان می کند که محبت و موالات آنان واجب است و حتی برائت از دشمنان آن ها هم واجب است. جالب است که بدانید از نظر مؤلف مواضع ابن تیمیه در این مسئله محکم تر از مواضع احمد بن حنبل است.

مرجعیت علمی اهل بیت

از نظر احمدبن حنبل اهل بیت مرجعیت علمی دارند و هیچ یک از صحابه به آن ها نمی رسند. این نظریه را می توان از احادیثی که در مسند نقل می کند استظهار کرد. او در چند جا احادیثی را نقل می کند که دال بر علم و دانش امیرالمومنین است. به عنوان نمونه، از عایشه نقل می کند که می گوید از علی بپرس که از من دانا تر است.

ابن تیمیه نیز مرجعیت علمی اهل بیت را بصورت موجبه جزئیه پذیرفته و آن را نقل می کند. برای نمونه به دو کلام ابن تیمیه در این موضوع اشاره می شود. ابن تیمیه می گوید: اجماع العترۀ حجۀ و در جای دیگر می گوید: اهل البیت المطاع.

طهارت و نزاهت انحصاری با ضمانت الاهی

احمد بن حنبل و ابن تیمیه هر دو اقرار دارند که آیه تطهیر در مورد اهل بیت نازل شده است و اهل بیت را در این مورد بر همان قرائت شیعی قبول دارند.

منزلت اهل بیت در سنجه رفتار مخالفان          

نظر احمد در مورد مخالفین و کسانی که بر علیه امیرالمومنین به جنگ برخواستند را باید در المسند میان احادیثی که نقل می کند دریافت. احمد احادیثی را در این رابطه نقل می کند که بیانگر والامقام بودن حضرت و پست بودن دشمنان آن حضرت است. به عنوان مثال قاتل امیرالمونین را اشقی الآخرین از زبان پیامبر معرفی می کند.

ابن تیمیه نیز همچون احمد، علی را بر حق می دانسته و به این امر اعتراف کرده است. او حتی در مقابل عثمانی گری ایستاد و دشمنان آن حضرت را جزء نواصب معرفی کرد.

از نظر ابن تیمیه ناصبی کسی است که به علی بن ابیطالب بغض ورزد و یا در ایمان او شک کند.

تبجیل و تفخیم  و تکبیر  خاص اهلبیت

در این بخش با تجلیلاتی که از سوی احمد بن حنبل و ابن تیمیه بیان شده است؛ آشنا می شویم.

برای نمونه چند مورد در ذیل بیان می شود:

1)      هارون الرشید پس از مسموم کردن امام کاظمA، عالمان را در زندان جمع کرد و از آنان امضا گرفت که موسی بن جعفر به اجل طبیعی از دنیا رفته است. تمام علما این نامه را امضا کردند و تنها کسی که این کار را نکرد؛ احمدبن حنبل بود.

2)      احمد می گفت به اندازه ای که برای علی بن ابیطالب فضائل نقل شده است برای هیچ یک از صحابه نقل نشده است.

3)      احمد می گفت خلافت مایه زینت علی نیست بلکه علی مایه زینت خلافت است.

از نظر نگارنده موارد تجلیل ابن تیمیه به مراتب بیشتر از احمد بن حنبل است. ابن تیمیه به کرّات لقب امیرالمومنین را برای حضرت امیر به کار برده است. او تعابیر بسیار والایی برای اهلبیت استفاده می کند؛ مثل هولاء الساداۀ و ساداۀ الاخیار و . .

واجب الاکرام بودن اهل بیت به عنوان ثقل اصغر

ابن حنبل و ابن تیمیه هر دو بر اساس مفاد حدیث ثقلین، تبعیت و پیروی از اهل بیت را واجب می دانند و آن ها را عدل قرآن کریم معرفی می کنند.

تفریط ابن تیمیه در خصوص منزلت اهل بیت

در این بخش، مولف مواردی که ابن تیمیه در مورد اهل بیت تفریط هایی را انجام داده است؛ بیان می کند. از نظر مولف هرچند ابن تیمیه در این موارد دچار اشتباه شده است اما این ها دلیلی بر این که او ناصبی بوده نیست. از نظر نویسنده ابن تیمیه به اهل بیت نگاه تجلیلی داشته است.

این تفریط ها را می توان ناشی از روحیه شخصی ابن تیمیه که شخصی خشک و غیر منعطف بود دانست. علاوه بر آن، منطقه ای که او در آن رشد کرده بود در این دیدگاه بی تأثیر نبوده است. همین موارد باعث شده است که ابن تیمیه نه تنها به اهل بیت بلکه به علمای شاخص اهل سنت نیز توهین ها یا تندروی هایی داشته باشد.

ابن تیمیه در مواردی فضائل اختصاصی امیرالمومنین را نفی اختصاص می کند.

نتیجه

احمدبن حنبل از هرگونه تفریط در حق اهل بیت بدور است بلکه او در شکستن فضای عثمانی و اموی و تثبیت تربیع بسیار کوشش کرده است. تنها اشکال او این است که صرفا به نقل حدیث اکتفا کرده است و درایۀ الحدیث او قابل استنباط نیست. اما ابن تیمیه در کنار نقل حدیث از درایۀ الحدیث نیز بهره برده است.

از نظر نویسنده تجلیلاتی که ابن تیمیه در مورد اهل بیت دارد هم از لحاظ کمی و هم ازلحاظ کیفی به مراتب بیشتر از تنقیصاتی است که بیان کرده است.

‏31‏/12‏/2019

 

 


۱: شکننده

نکات برداشتی از این بخش:

۱) عربستان سعودی از لحاذ نفتی برای مردم جهان و بالاخص برای آمریکا حایز اهمیت بسیار است و نمی شود این تخم مرغ طلایی را از دست داد.

۲) آل سعود دین را مثل یک شمشیر استفاده می کنند و اینطور دولت خود را تا به امروز ادامه داده اند.

۳) ما از دور می بینیم که سعودی خیلی پولدار است اما باوجود پول بسیار چهل درصد مردم عربستان زیر خط فقر زندگی می کنند. شصت درصد توان خرید خانه ندارند. این کشور حتی از ایجاد فاضلاب شهری یا ارائه تسهیلات بهداشتی مناسب برای مردم دریغ می کنند.

۴) آل سعود ازدین در راستای بهره برداری برای منافع خود استفاده می کنند.

۵) مسأله ای که باعث ایجاد اتحاد در میان تمام اقشار مردم عربستان است؛ آزادی خواهی نیست بلکه عدالت طلبی است. مردم می خواهند قانون حاکمیت کند نه هوا و هوس.

 

۲: مهارت های آل سعود

نکات برداشتی از این بخش:

۱) تمام قدرت در دست خانواده پادشاه است و به گونه ای رفتار می کنند که کسی خارج از این خانواده نتواند در این قدرت نفوذ کند.

۲) یکی از مهم ترین مهارت هایی که از سوی قدرت حاکمه عربستان برای حفظ قدرت خود در دست گرفته است؛ مهارت تفرقه بیانداز و حکومت کن» است.

۳) از پول برای بیعت گرفتن از مردم یا فرمانپذیری آنان استفاده می شود.

۴) تبعیت از آل سعود حکم الله است و آن ها دست خدا در روی زمین هستند.

۵) امری که باعث حفظ قدرت برای آل سعود شده است؛ خواب آلودگی جامعه آل سعود است.

۶) است روش برخورد پادشاهان عربستان به این نحو بوده است که در ابتدا از برخورد جدی (حذف فیزیکی) مخالفین استفاده نمی کردند بلکه به دنبال سوء استفاده از آن ها به نفع ت های خودشان بوده اند اما در صورت احساس خطر برای قدرتشان به طور جدی با آن ها مقابله می کنند.

۷) یکی ازخطر هایی که آل سعود را تهدید می کند؛ دورویی است که آل سعود دارد. از طرفی بذل و بخشش می کند و مانند پدر رفتار می کند اما از طرف دیگر به گونه ای مردم را در خفقان قرار می دهد که از هر دولتی این رفتار بر نمی آید. نسل جوان عربستان با پی بردن به این وجهه آل سعود در صدد ایجاد تغییر بر خواهند آمد.

۳: اسلام؛ مسلط اما چند پاره

نکات برداشتی از این بخش:

۱) با دیدن خانواده بسیار مذهبی سعودی و دیدار هایی که با اشراف و علمای طراز اول عربستان انجام شد معلوم می شود که این اسلام خشک و بی روح اسلامی است که سه قرن حکومت عربستان بوسیله آن بر مردم حکومت می کند.

۲) این نوع از اسلام که حکومت به آن عمل می کند و اسلامی که در قرآن معرفی شده است شکافی عظیم وجود دارد.

۴: هزار توی جامعه

نکات برداشتی از این بخش:

۱) حاکمیت و ت هزارتو ها را برای مسلط بودن بر مردم ایجاد کرده اند.

۲) حاکمیت و ت هزارتو ها را  برای این ایجاد کرده است که مردم منزوی بمانند تا برای ابراز دردهایشان دور هم جمع نشوند.

۳) حکومت سخت گیری هایی بیش از حد برای مردم اعمال کرده و مردم در مقابل این موارد ناراضی هستند.

۵: ن و شکاف های فکری

نکات برداشتی از این بخش:

 

۱) برخی از ن که بیشتر سنتی تفکر می کنند قائلند تبعیت از همسر مساوی با تبعیت از خداوند است و تمام فکرو ذهن یک زن باید در این باشد که چگونه می تواند رضایت همسرش را جلب کند.

۲) ن امروزی به دنبال مواردی دیگر برای رضایت مندی خود می گردند. علت این تغییر فکر می تواند تحصیلات و سفرهای خارج از کشور باشد.

۳) ن امروزی عربستان به دنبال ایجاد فضای بهتر و بازتر برای فرزندان خود هستند. آن ها حاضرند در بیرون از خانه کار کنند تا این فضا ایجاد شوند.

۴) تشکیل تیم های فوتبال، بسکتبال و والیبال در سال های اخیر حاکی از این است که بصورت روز افزون بر افراد قشر دوم افزوده می شود.

۶: جوانان بی قرار

نکات برداشتی از این بخش:

۱) جوانان عربستان در عصر روز های جمعه به خیابان ها می آیند و با ماشین های تقویت شده خود برای تفریح به خیابان ها می آیند.

۲) در این کشور برای تخلیه حیجانات جوانی فضای مناسبی نیست؛ رشد درصد تخلفات در میان جوانان را شاهد هستیم.

۳) عدم وجود فضاهایی برای تخلیه شورهای جوانی باعث گرایش برخی از جوانان به این سمت تخلفات و جرایم رفته است.

۴) جوانان با مشاهده برخی از تبعیض ها و دو رویی ها از طرف خاندان سلطنتی مشاهده می کنند؛ بی قرار شده اند. آن ها از بزرگتر ها می پرسند چرا وجود سینما در عربستان ممنوع است اما همین فیلم ها را در تلوزیون می توان دید؟

۵) جوانان سوال می پرسند که: چرا باید شاهزاده ها در قصر های بسیار مجلل زندگی کنند در حالی که بیشتر مردم در آرزوی یک خانه کوچک ساده هستند؟

۶) جوانان سوال می پرسند که: چرا برخی از جوانان عربستان با پول های دولتی به دانشگاه های خارجی می روند و در آنجا بصورت مختلط زندگی و تحصیل می کنند اما در کشور عربستان این فضا ممنوع است؟

۷: شاهزادگان

نکات برداشتی از این بخش:

۱) ملک عبدالعزیز، بنیان گذار عربستان، 44 پسر و دختران زیادی داشت. این 44 پسر، خود دارای خانواده هستند که بسیاری از آن ها کثیرالاولاد هستند و الان در جامعه آل سعود شاهد نوادگان و نتیجه هایی زیادی از ملک عبدالعزیز هستیم.

۲) شاهزاده بودن در عربستان یک امتیاز ویژه است اما به این معنا نیست که تمام امکانات رفاهی برای آن ها فراهم است. ملک عبدالله با روی کار آمدنش بسیاری از امکاناتی که تا قبل برای این شاهزادگان به صورت رایگان فراهم بود؛ مثل سرویس های هوایی، مخابرات و . را به بخش خصوصی سپرد تا مجبور به پرداخت هزینه آن ها نشود.

۳) عموم مردم به خانواده سلطنتی نگاهی منفی دارند و آن ها را بر جامعه بار می دانند.

۴) در میان شاهزادگان، برخلاف آنچه به غلط در ذهن مردم شکل گرفته؛ افراد خوش استعداد که برای آینده عربستان دغدغه مند هستند بسیار وجود دارد.

۵) یکی از شاهزادگان علاقه وافری به فوتبال و ورزش دارد، دیگری تحصیل کرده و استاد دانشگاه است و اشتراک خاصی با شاهزاده قبل ندارد. شاهزاده دیگر فضانوردی می کند. شاهزاده سلطان بن سلمان بوسیله فضانورد آمریکایی به فضا سفر کرد و اولین مسلمانی شد که پا به فضا گذاشت.

۸: مردودی

نکات برداشتی از این بخش:

۱) بی سوادی برای مردم عربستان ننگ نیست و مفهوم پژوهش برای مردم این کشور، مفهومی نو پیدا است. حکومت برای تربیت افراد با تحصیلات عالی به اندازه نیاز و حتی بیشتر از حد نیاز هزینه می کند و هیچ ابایی از خرج پول های نفت در این راه ندارد.

۲) به دانش آموزان می آموزند چگونه حفظ کنند و چگونه اندیشیدن را به آن ها نمی آموزند.

۳) بین دهه های 1980 و 1990 تشکیلات مذهبی از طرف حکومت تمام امور مربوط به آموزش و پرورش را بر عهده داشت. با ورود آمریکا در عربستان برای سرکوب کردن صدام؛ افرادی که تحت تعالیم دیکته شده تشکیلات مذهبی رشد کرده بودند به حکومت و تشکیلات مذهبی حمله کردند و این همان چاهی بود که خود آل سعود برای خود کنده بود. بمب گذاری ها و حملات تروریستی در خاک عربستان رخ داد.

۴) مبارزه با تروریسم در گرو تغییر نظام آموزشی است. به همین جهت ملک عبدالله پس از تصاحب تاج و تخت به تغییر شیوه آموزشی روی آورد. او برای این برنامه بودجه ای معادل 5/2 میلیارد دلار تخصیص داد.

۵) در سال های اخیر نظام آموزشی عربستان تغییراتی کرده که همین تغییرات باعث شده است؛ محافظه کاران آل سعود را متهم به تضعیف اسلام کنند.

۶) این مذهبیون هستند که در آموزش و پرورش دست بالا را دارند و به همین دلیل حصول تغییر بسیار اندک خواهد بود.

۹: طرح ها، موانع و همچنان فقر

نکات برداشتی از این بخش:

۱) از هر10 نفر شاغل 9 نفر غیر سعودی هستند. در بین جوانان عربستان علاقه ای برای پیدا کردن شغلی که توان انجامشان را داردند؛ وجود ندارد بلکه در میان ن این شور و شوق بیشتر است اما آن ها اجازه کار کردن را ندارند.

۲) جوانان عربستانی به علت این که هیچ گاه فقر شدیدی که اجدادشان چشیده اند را مزه نکرده اند و این که بی کاری در میان آن ها رواج دارد دچار یأس و بی رضایتی از حکومت شده اند. از طرفی مقایسه زندگی خودشان با زندگی پر زرق و برقی که خانواده سلطنتی برای خود درست کرده اند بر این وضعیت اضافه کرده است.

۳) اگر حاکمیت بخواهد اصلاحاتی را ایجاد کند ممکن است نیروهایی آزاد شوند که منجر به تهدید جدی برای آنان شوند اما نبود اصلاحات بصورت بالقوه تهدید بسیار جدی برای آنان است.

۱۰: اخراجی ها

نکات برداشتی از این بخش:

۱) 19 درصد عربستانی ها در فقر مطلق به سر می برند.

۲) باوجود پول نفتی بی اندازه وجود فقر در جامعه سعودی بارز است.

۱۱: قانون شکنان

نکات برداشتی از این بخش:

۱) تروریستانی که روزی به دست خود آل سعود تربیت شده بودند تا خطری برای کشور های دیگر باشند؛ امروز به تهدیدی برای حکومت عربستان شده اند و مهر قانون شکنی بر پیشانی آن ها زده می شود.

۲) علت این که عربستان هدف تروریستان قرار می گیرد این است که در آن جا دو مرکز اصلی مسلمین (مکه و مدینه) وجود دارد و این باعث شده تا تروریست ها مثل الظواهری در مورد آن ها به صراحت سخن بگویند.

۱۲: جانشینی

نکات برداشتی از این بخش:

۱) با توجه به این که فرزندان عبدالعزیز رو به انقراض می روند؛ نوبت پادشاهی به نسل بعدی می رسد، از طرفی خاندان سلطنتی متفرق و پراکنده شده و این پراکندگی تهدید جدی برای آل سعود بشمار می آید.

۲) سلسله پادشاهی از برادری به برادر دیگر می رسد که امروزه شاهد برخلاف این روش هستیم.

۱۳: سناریوهای سعودی

نکات برداشتی از این بخش:

۱) راه کار و سناریو که احتمالا از سوی حکومت در برابر این مشکلات اتخاذ خواهد شد اینچنین است:

1)      یا حکومت آل سعود در های جامعه و اقتصاد را باز میکند تا از شدت رکود کم و به رونق اقتصادی بیافزاید

2)      یا به تعصبات دینی بازگشته و به سرکوب مردم می پردازد.

۲) دولت عربستان بیشتر از همه چیز از مطالبات جوانان سرخورده عربستان هراس دارد که اگر امکان ابراز وجود داشته باشند هر روز بیشتر از روز قبل مطالبات خواهند داشت.

۱۴: مضطرب و بی قرار

نکات برداشتی از این بخش:

۱) مبنای ات خارجی هر کشور حفظ منافع ملی آن کشور است اما در ت خارجی عربستان این مبنا وجود ندارد بلکه مبنای آن ها حفظ منافع و بقای سلطنت آل سعود است.

۲)آنچه در ت خارجی برای عربستان به شدت خطر ناک است نفوذ ایران در منطقه است.

۳) نفوذ ایران در مرزهای عربستان (عراق و یمن) برای عربستان خطری جدی محسوب می شود

۱۵: بازی آخر

نکات برداشتی از این بخش:

۱) بیشتر متخصصان حوزه عربستان سعودی معتقدند عربستانی که بر پایه حاکمیت آل سعود سنت گرایی متعصابه دینی و درآمد های پروپیمان نفتی استوار است؛ از پایه و اساس با ثبات می ماند.

۲) هرچند در عربستان مشکلات متعددی وجود دارد اما هیچ یک از این مشکلات به تنهایی ویرانگر حکومت آل سعود نیست بلکه تلاقی این مشکلات با همدیگر باعث فروپاشی سلطنت آل سعود خواهد شد.

‏22‏/12‏/2019


مقدمه:

 یکی از مهم ترین جریان های تکفیری، فرقه انحرافی وهابیت است که از زمان ظهور آن در قرن دوازده هجری، قتل و کشتار و خشونت به نام دین در جهان اسلام شاهدیم. مدارسی که اینها تاسیس می کنند در آن تروریست تربیت می کنند که فقط خودشان را مسلمان و دیگران کا کافر می پندارند.

تاریخ و جریان این تفکر را در این کتابچه مطالعه می کنیم و می بینم که چطور انگلیس با احیای این تفکر بر جهان اسلام تسلط پیدا کرده و اینها را می چرخاند.

محمد بن عبد الوهاب با عقائد تکفیری و با کمک آل سعود  و با پشتیبانی انگلیس فرقه ای تاسیس نمود که همه مسلمانان را تکفر و با آنها جنگ و مخالفین را به کشتن داد و اکثر کشته شدگان دور اول وهابیت سنیان حنبلی مذهب بودند چون جرم شان این بود که اینها هم فکر عبد الوهاب نبودند و حرفش را قبول نداشتند.

تاریخ سیاه وهابیت را می توان در سه بخش تقسیم کرد، مرحله اول که پر از کشت و کشتار است، بدستور امپراطوری عثمانی سقوط می کند۔ مرحله دوم، دوره افول آنها است که مشغول کشت کشتار قبیله ای می شوند۔ دور سوم با ورود انگلستان و کمک به آل سعود و با هدف تضعیف امپراتوری عثمانی آغاز و تا اکنون ادامه دارد.

 

فصل اول

تاریخ وهابیت

ظهور شخصیتی تکفیری: محمد بن عبد الوهاب در سال۱۱۱۵ق در عیینه در منطقه نجد عربستان در خانواده حنبلی مذهب به دنیا آمد. پدرش قاضی عیینه بود و او فقه را نزد پدرش خواند. او برای آموختن بیشتر در بیست سالگی به شهر مکه و مدینه رفت پس از مدتی به عیننه برگشت و حرفهای مخصوص خودش را زد که مردم ناراحت شدند و پدرش اوضاع را درست کرد همین حرفها را در بصره زد و آنجا هم همین مسئله پیش آمد. به سمت احساء سفر کرد و آنجا مدتی نزد شیخ عبد الله بن عبد اللطیف شافعی بود.

در سال ۱۱۵۳ بعد از درگذشت پدرش دعوت خود را علنی کرد. در حریملاء کسی با او موافق نبود بخاطر همین سمت عیینه رفت و آنجا تبلیغ خود را  با کمک حاکم عننیه عثمان بن معمر آغاز نمود موفق هم بود که حادثه تخریب قبر زید بن خطاب پیش آمد. حاکم احساء عثمان را سرزنش کرد و عثمان دست از حمایت عبد الوهاب برداشت.

عبد الوهاب به سمت درعیه حرکت کرد و با حاکم درعیه محمد بن سعود ملاقات کرد و این دو هم پیمان شدند و به این صورت کشتار مسلمانان آغاز شد.

آثار تفاهم محمد بن عبد الوهاب و محمد بن سعود: (۱) پایه های اصلی حکومت وهابی آل سعود بنیان گذاری شد. و وابسته به یکدیگر شدند. بر پایه این توافق حکومت ی و رهبری دینی در دو خاندان آل سعود و آل شیخ موروثی شد. (۲) تکفیر؛ بهانه ای برای قتل مسلمین در دست آل سعود شد. آنان با سلاح تکفیر سایر مسلمانان را کافر دانستند و کشت کشتار نمودند.

دوره اول حکومت آل سعود ۱۱۵۷۔۱۲۳۳: در این دوره محمد بن عبد الوهاب و محمد بنن سعود هم پیمان می شوند و دولت سعودی۔وهابی شکل گرفت و اولین دوره تاریخی وهابیت آغاز شد بعد از گذشت دو سال شیخ فتوای قتل مسلمین را صادر کرد و ابن سعود آن را اعمال نمود.

محمد بن سعود در ۱۱۷۹ در گذشت و فرزندش عبدالعزیز به سفارش محمد بن عبد الوهاب جانشین او شد.

عبد العزیز اول:

عبد العزیز با دختر محمد بن عبد الوهاب ازداوج کرد و به مدت ۳۹ سال حکومت دولت وهابی را در دست داشت. در این مدت جنگ های فراوانی داشت وشهر ریاض را هم تصرف نمود.

در همین ایام محمد بن عبد الوهاب در سال ۱۲۰۶ درگذشت و پسرش عبدالله بن محمد بن عبد الوهاب رهبری مذهبی وهابیان را عهده دار شد.

در سال ۱۲۰۷ تمام منطقه نجد به تصرف محمد بن سعود در آمد.

سپاه او به فرماندهی فرزندش به کربلا حمله کردند و غارت نمودند.

عبد العزیز در ۱۲۱۸ در درعیه درگذشت.

سعود اول:

سعود بن عبد العزیز تمام توانش را صرف توسعه قلمرو حکومت کرد و جنگ های فراوانی داشت. به حجاز و مدینه و نجف و بصره و نیز شهر های جنوب منطقه شام حمله کرد.

او اسلام عثمانی ها را بدعت آلود می دانست و کارگذاران دولت عثمانی ها را اخراج کرد این کار او حاکمان عثمانی را آشفته ساخت و محمد علی پاشا حاکم مصر دستور داد که اینها سرکوب شوند۔ مکه و مدینه از دست سعود گرفته شد و سعود بن عبد العزیز ۱۸۱۳ در گذشت و فرزندش عبدالله بر جای وی نشست.

ﻋﺒﺪاﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺳﻌﻮد ﺑﻦ ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ و ﺎﺎن دوﻟﺖ وﻫﺎﺑ اول:

 ﻋﺒﺪاﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺳﻌﻮد، آﺧﺮﻦ ﺎدﺷﺎه دوﻟﺖ ﺳﻌﻮدی اول اﺳﺖ. ﺗﻤـﺎم ﺗـﻮان ﺣﻮﻣﺖ ﻬﺎر ﺳﺎﻟﻪ ﻋﺒﺪاﻟﻠﻪ، ﺻﺮف دﻓـﺎع و ﻣﻘﺎﺑﻠـﻪ ﺑـﺎ ﺳـﺎه اﻣﺮاﺗـﻮری ﻋﺜﻤﺎﻧ ﺷﺪ.

ﺑـﺎ ﺗﺴـﻠﻢ ﺷـﺪنﻋﺒﺪاﻟﻠــﻪ ﺑــﻦ ﺳــﻌﻮد و ﺗﺼــﺮف ﺷــﻬﺮ درﻋــﻪ )ﺎﺘﺨــﺖ آلﺳــﻌﻮد در دوره ﻧﺨﺴــﺖ( ﻧﺨﺴــﺘﻦ ﺎﺘﺨــﺖ دوﻟــﺖ آلﺳــﻌﻮد ﺳــﻘﻮط ــﺮد. ﺗﻌــﺪادی ازاﻋﻀﺎی ﺧﺎﻧﻮاده آلﺳﻌﻮد و آل ﺷﺦ ﻓﺮاری ﺎ ﻣﺨﻔ ﺷﺪﻧﺪ و ﺟﺎن ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻪدر ﺑﺮدﻧﺪ، اﻣﺎ ﺑﺴﺎری از آﻧﻬﺎ ﺗﻮﺳﻂ ﺳﺎﻫﺎن اﺑﺮاﻫﻢ ﺎﺷﺎ اﺳـﺮ ﺷـﺪﻧﺪ واﺑﺮاﻫﻢ ﺎﺷﺎ آﻧﺎن را ﺑﺎ ﺧﻮد ﺑﻪ ﻣﺼﺮ ﺑﺮد؛ از آن ﺟﻤﻠﻪ ﻋﺒﺪاﻟﻠـﻪ ﺑـﻦ ﻣﺤﻤـﺪﺑﻦ ﻋﺒﺪاﻟﻮﻫﺎب، رﻫﺒﺮ ﻣﺬﻫﺒ وﻫﺎﺑﺎن، ﺑﻮد. ﻋﺒﺪاﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺳﻌﻮد و ﺳـﻠﻤﺎنﺑﻦ ﻋﺒﺪاﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺪاﻟﻮﻫﺎب ﺲ از ﻣﺪﺗ اﺳﺎرت، اﻋﺪام ﺷﺪﻧﺪ. ﺑﺪﻦﺗﺮﺗﺐ در ﺳﺎل ۱۲۳۳ ه.ق. / ۱۸۱۸ م. اوﻟﻦ دوﻟـﺖ و دوره ﺗـﺎرﺨوﻫﺎﺑﺎن ﺲ از ﺬﺷﺖ۷۶  ﺳﺎل ﺎﺎن ﺎﻓﺖ.

ﺟﻨﺎﺎت وﻫﺎﺑﺖ در دوره اول:ص۲۶

ﺴﺘﺮش آﻦ وﻫﺎﺑﺖ ﺑﺶ از آﻧﻪ از ﻃﺮـﻖ دﻋـﻮت و ﺗﺒﻠـغ اﻧﺠﺎم ﺷﺪه ﺑﺎﺷﺪ از ﻃﺮﻖ ﺟﻨ و ﺧﻮﻧﺮﺰی و ﻓﺸﺎرﻫﺎی ﺳﺎﺳ ﺑﻪ دﺳـﺖآﻣﺪه اﺳﺖ. ﻋﺒﺪاﻟﻠﻪ ﺻﺎﻟﺢ اﻟﻌﺜﻤﻦ ﺑـﻪ اـﻦ ﻣﻄﻠـﺐ اﻗـﺮار ـﺮده و ﻔﺘـﻪ اﺳﺖ: ﺴ ﻪ ﺗﺎرﺦ دوره ﻧﺨﺴﺖ آلﺳـﻌﻮد را ﺑﺨﻮاﻧـﺪ اـﻦ ﻣﻄﻠـﺐ را ﺑﻪﺧﻮﺑ درک ﻣﻨﺪ ﻪ از ﺳـﺎل ۱۱۵۹ ه.ق. / ۱۷۴۶ م. ـﻪ ﺟﻨﻫـﺎی دوﻟﺖ ﺳﻌﻮدی آﻏﺎز ﺷﺪ دﺮ ﺣﺘ ﺳـﺎل را ﻫـﻢ ﻧﻤﺗـﻮان ﺎﻓـﺖ ـﻪ ﻨﺪﻦ ﺟﻨ در آن رخ ﻧﺪاده ﺑﺎﺷـﺪ؛ ﺑﺸـﺘﺮ آﻧﻬـﺎ ﺗﻬـﺎﺟﻤ ﺑـﻮده و ﺑـﺮای ﺗﻮﺳﻌﻪ ﻗﻠﻤﺮو رخ ﻣداد»

ﺑﻨﺎﺑﺮاﻦ، ﻣﺗﻮان ﻔﺖ ﻋﻘﺎﺪ وﻫﺎﺑﺖ ﺑـﺮ ﻣـﺮدم ﺷـﺒﻪﺟﺰـﺮه ﻋﺮﺑﺴـﺘﺎن ﺗﺤﻤﻞ ﺷﺪ و ﻣﺮدم ﺑﻪاﺟﺒـﺎر آن را ﺬﺮﻓﺘﻨـﺪ. ﺑـﻪ ﺷـﻬﺎدت اﺳـﻨﺎد و ﻣﻨـﺎﺑﻊ ﺗﺎرﺨ، وﻫﺎﺑﺎن ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن ﺧـﺎرج از آـﻦ ﺧـﻮد را ـﺎﻓﺮ ﻣداﻧﺴـﺘﻨﺪ2 و ﺟﻨﻫﺎ و ﺗﺼﺮﻓﺎت آنﻫﺎ ﻫﻤﻮاره ﺑﺎ رﻓﺘﺎرﻫـﺎی ﺧﺸـﻮﻧﺖآﻣـﺰی ﻫﻤـﻮن ﻗﺘﻞ، ذﺑﺢ، وﺮاﻧﺮی و ﻏﺎرت اﻣﻮال ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺑﺎ آﻦ وﻫﺎﺑﺖ، و ﺗﺨﺮﺐ ﻗﺒﻮر و ﺑﻪ آﺗﺶ ﺸـﺪن ﺘـﺐ، ﻫﻤـﺮاه ﺑـﻮده اﺳـﺖ.3 ﺣﻤـﻼت و ﺸﺘﺎرﻫﺎی وﻫﺎﺑﺎن ﻓﻘﻂ ﻣﻌﻄﻮف ﺑﻪ ﺷﻌﺎن ﻧﺒﻮد ﺑﻠﻪ ﺑﺴـﺎری از ﻣﻨـﺎﻃﻖ اﻫﻞ ﺳﻨﺖ در ﺣﺠﺎز، ﻋﺮاق و ﺷﺎم آﻣﺎج ﺣﻤﻼت وﻫﺎﺑﺎن ﻗﺮار ﺮﻓـﺖ.4 در اداﻣﻪ ﺰارﺷ ﻮﺗﺎه از اﻗﺪاﻣﺎت ﺧﺸﻮﻧﺖآﻣﺰ وﻫﺎﺑﺎن در دوره اول ﻣﻄـﺮحﻣﺷﻮد.

۱. ﺣﻤﻠﻪ ﺑﻪ رﺎض

ﻓﻠﺒـ ﺷـﻤﺎر ﺸـﺘﺎن رـﺎض را ۲۳۰۰ ﻧﻔـﺮ داﻧﺴـﺘﻪ اﺳـﺖ.

۲. ﺣﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﻃﺎﺋﻒ

زﻣﺎﻧ ﻪ وﻫﺎﺑﺎن وارد ﻃﺎﺋﻒ ﺷﺪﻧﺪ ﻣﺮدم را ﻗﺘﻞﻋﺎم ﺮدﻧﺪ. ﺒﺮ و ﺻﻐﺮ و ﻣﺄﻣﻮر و اﻣﺮ و ﺷﺮﻒ و وﺿﻊ را ﺸﺘﻨﺪ. اﻃﻔﺎل ﺷﺮﺧﻮار را در آﻏﻮش ﻣﺎدرﺷﺎن ذﺑـﺢ ﺮدﻧـﺪ. ﺳـﺮﺑﺎزان وﻫـﺎﺑ ﺑـﻪزور وارد ﺧﺎﻧﻪﻫﺎ ﻣﺷﺪﻧﺪ و ﻫﺮ ﻪ را در ﺧﺎﻧﻪ ﻨﻬﺎن ﺷـﺪه ﺑـﻮد ﻣﺸـﺘﻨﺪ.

رﻓﺎﻋ ﻧﻮﺷﺘﻪ اﺳﺖ در ﺣﻤﻼت وﻫﺎﺑﺎن ﺑﺴﺎری از ﻋﻠﻤﺎی اﻫـﻞ ﺳـﻨﺖ ﺳﺎﻦ ﺣﺠﺎز، ﻫﻤﻮن اﻟﺴﺪ ﻋﺒﺪاﻟﻠﻪ اﻟﺰواوی، ﺷﺦ ﻋﺒﺪاﻟﻠـﻪ أﺑـﻮ اﻟﺨـﺮ ﻗﺎﺿ ﻣﻪ، ﺷﺦ ﺳﻠﻤﺎن ﺑﻦ ﻣﺮاد ﻗﺎﺿ ﻃﺎﺋﻒ، و ﺳﺪ ﻮﺳﻒ اﻟﺰواوی و ﺷﺦ ﺣﺴﻦ اﻟﺸﺒ و ﺷﺦ ﺟﻌﻔﺮ ﺸﺘﻪ ﺷﺪﻧﺪ.

۳. ﺣﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﻣﻪ

در ﺳﺎل ۱۲۱۸ ه.ق. ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ و ﺎراﻧﺶ ﺑﺎ ﻟﺒﺎس اﺣﺮام وارد ﺷﻬﺮ ﻣـﻪ ﺷﺪﻧﺪ. ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ ﺑﺴﺖ روز در ﻣﻪ ﺑﺎﻗ ﻣﺎﻧﺪ. او ﺑﻪ اﻫﺎﻟ ﻣـﻪ اﻣـﺎن داد. روزی ﻣﻨﺎدا ﻧﺪا داد ﻪ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻨﺎن ﺑﺎﺪ ﻓـﺮدا ﻇﻬـﺮ در ﻣﺴـﺠﺪاﻟﺤﺮام ﺟﻤﻊ ﺷﻮﻧﺪ. وﻫﺎﺑﺎن ﻣﺮدم را ﻣﺠﺒﻮر ﺮدﻧﺪ ﻗﺒﻪﻫﺎ و ﻨﺒﺪﻫﺎی واﻗﻊ ﺑﺮ ﻗﺒـﻮر را ﺗﺨﺮﺐ ﻨﻨﺪ. ﻗﺮﺐ ﺑﻪ ۱۹ روز ﺗﻤﺎم ﻗﺒﻪﻫﺎ را وﺮان، و ﻗﺒﺮﻫﺎ و ﻣﺸﺎﻫﺪ را ﺑﺎ ﺧﺎک ﺴﺎن ﺮدﻧﺪ.

۴. ﺣﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﻨﻪ و ﺗﺨﺮﺐ ﻗﺒﻮر اﺋﻤﻪ ﺑﻘﻊ

در ﺳﺎل ۱۲۲۱ ه.ق. وﻫﺎﺑﺎن ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﻣﺪﻨﻪ ﺣﻤﻠﻪ ﺮدﻧﺪ. ﺧﺎدﻣـﺎن ﺣـﺮم ﻧﺒﻮی را ﻓﺮاﺧﻮاﻧﺪﻧﺪ و از آﻧﺎن ﻣﺤـﻞ ذﺧـﺮه و اﺧﺘﻔـﺎی ﻨﺠﻨـﻪﻫﺎی ﺣـﺮم ﻧﺒﻮی را ﺟﻮﺎ ﺷﺪﻧﺪ. اﺑﺘﺪا آﻧﺎن ﺎﺳﺦ ﻧﺪادﻧﺪ. ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ آنﻫﺎ را زﻧـﺪاﻧ و ﺷﻨﺠﻪ ﺮد. ﺧﺎدﻣﺎن ﻧﺰ ﻣﺤﻞ ﺑﺮﺧ از ﻨﺠﻨـﻪﻫﺎ را ﻔﺘﻨـﺪ. ﻋﺒـﺪاﻟﻌﺰﺰ ﺗﻤــﺎم آﻧﻬــﺎ را ﻏــﺎرت ــﺮد، از ﺟﻤﻠــﻪ ﺗــﺎج ﺴــﺮای اﻧﻮﺷــﺮوان، ﺷﻤﺸــﺮ هارون الرشید

۵. ﺣﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﺮﺑﻼ

ﺳﺎل ۱۲۱۶ ه.ق. ﻓﺎﺟﻌﻪ ﺑﺰرگ و دردﻧﺎ در ﺮﺑﻼ رخ داد، ﻪ ﻣﻮرﺧﺎن  ﻣﺴﻠﻤﺎن و ﻣﺴﺘﺸﺮﻗﺎن از زﺷﺘ و رﺳﻮا آن ﺣﺮاناﻧﺪ. در ۱۸ ذیاﻟﺤﺠﻪ ۱۲۱۶ ه.ق./ ۱۸۰۲ م.١ ﻫﻢزﻣﺎن ﺑﺎ دوران ﺣﻮﻣﺖ ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ، وﻫﺎﺑﺎن ﺑـﺎ ﻟﺸﺮی ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫ ﺴﺮش ﺳﻌﻮد، ﺑﻪ ﺮﺑﻼ ﺣﻤﻠـﻪ ﺮدﻧـﺪ. اـﻦ ﻟﺸـﺮ ﻣﺘﺸﻞ از ﺷﺶﻫﺰار ﺷﺘﺮﺳﻮار و دوازدهﻫﺰار ﺎده ﺑـﻮد. از دﻮارﻫﺎی ﺷﻬﺮ ﺑﺎﻻ رﻓﺘﻨﺪ و ﻣﺮدم را ﻏﺎﻓﻠﺮ ﺮدﻧـﺪ و ﻏﺎﻟـﺐ اﻫـﺎﻟ ﺮﺑﻼ را در ﺑﺎزارﻫﺎ و ﺧﺎﻧﻪﻫﺎ ﺸﺘﻨﺪ و ﻗﺒـﻪ واﻗـﻊ ﺑـﺮ ﻣـﺰار اﻣـﺎم ﺣﺴـﻦ را ﺗﺨﺮﺐ ﺮدند

۶. ﺣﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﻧﺠﻒ وﻫﺎﺑﺎن در ﻣﻮارد ﻣﺘﻌﺪدی ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﻧﺠـﻒ ﺣﻤﻠـﻪ ﺮدﻧـﺪ.1 ﻣﺸـﻬﻮرﺗﺮﻦ ﺣﻤﻠﻪ آﻧﺎن در ﺗﺎرﺦ ﻧﻬﻢ ﺻﻔﺮ ﺳﺎل ۱۲۲۱ ه.ق. رخ داد.2 اﻣﺎ درﻫﺎی ﺑﺴـﺘﻪ و دﻮار ﺑﻠﻨﺪ اﻃﺮاف ﺷﻬﺮ ﻣﺎﻧﻊ از ورود آﻧﺎن ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺷﺪ و ﻣـﺪﺗ در ﺸـﺖ دﻮارﻫﺎی ﺷﻬﺮ ﺑﺎﻗ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ. آنﻫﺎ ﻫﺮ ﻪ را اﻃﺮاف ﺷـﻬﺮ ﻣﺎﻓﺘﻨـﺪ ـﺮدن ﻣزدﻧﺪ و ﺳﺮش را ﺑﻪ داﺧﻞ ﺷﻬﺮ ﺮﺗﺎب ﻣﺮدﻧﺪ.

دوره دوم ﺣﻮﻣﺖ آلﺳﻌﻮد و ﺧﻤﻮﺷ وﻫﺎﺑﺖ:

)۱۳۰۹-۱۲۴۰ ه.ق. / ۱۸۹۱-۱۸۲۴ م.( دوﻣﻦ دوره ﺗﺎرﺦ وﻫﺎﺑﺖ در ﺳﺎل ۱۲۴۰ ه.ق. / ۱۸۲۰ م. ﺑﺎ ﺣﺎﻤﺖ ﺗﺮ ﺑﻦ ﻋﺒﺪاﻟﻠﻪ آﻏﺎز ﻣﺷـﻮد و در ﺳـﺎل ۱۳۰۹ ه.ق. / ۱۸۹۱ م. در اﺛـﺮ ﻧﺰاعﻫﺎی داﺧﻠ آلﺳﻌﻮد و ﻣﻌﺎرﺿﻪ آلرﺷﺪ ﺧﺎﺗﻤﻪ ﻣﺎﺑﺪ.2 از اـﻦ دوره

ﺑﺎ ﻋﻨﻮان دوره ﺧﻤﻮﺷ وﻫﺎﺑﺖ ﺎد ﻣﺷﻮد. واﻗﻌﺖ آن اﺳﺖ ﻪ، ﺳﺎه اﻋﺰاﻣ از ﺳﻮی اﻣﺮاﺗـﻮری ﻋﺜﻤـﺎﻧ، ﺷـﺶ ﺳﺎل و ﻧـﻢ در ﺟﺰـﺮةاﻟﻌـﺮب ﻣﺎﻧﺪﻧـﺪ. در ﻃـﻮل اـﻦ ﻣـﺪت ﺗﻤـﺎم ﺗـﻮان ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﺎن و ﺳﺮﺑﺎزان ﺻﺮف ﻣﺒﺎرزه ﺑﺎ دوﻟﺖ و ﺳـﺮﺑﺎزان وﻫـﺎﺑِ آلﺳـﻌﻮد ﺷﺪ ﺗﺎ آﻧﻪ در ﺳـﺎل ۱۲۳۳ ه.ق. دوﻟـﺖ وﻫـﺎﺑِ آلﺳـﻌﻮد ﺳـﺮﻮب ﺷـﺪ. اﻗﺪامﻫﺎی اﻣﺮاﺗﻮری ﻋﺜﻤﺎﻧ، ﺻﺮﻓﺎً ﻧﻈﺎﻣ ﺑﻮد و ﻣﺒﺎرزه ﻋﻠﻤ و ﻓﺮﻫﻨـ ﺑﺎ آﻦ وﻫﺎﺑﺖ در آن دـﺪه ﻧﻤﺷـﺪ. آنﻫـﺎ ﺑـﺮای ﺧﺸـﺎﻧﺪن رﺸـﻪﻫﺎی ﻓﺮی وﻫﺎﺑ ﺎری ﻧﺮدﻧﺪ و ﻫﻤﻦ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﺑﺎﻗﻣﺎﻧﺪه آنﻫﺎ دﺳـﺖ ﺑـﻪ ﺷﻮرش و ﺗﺸﻞ دوﻟﺖﺷﻬﺮ ﻮ در درﻋﻪ ﺑﺰﻧﻨﺪ.

 دوﻣﻦ دوره ﺗﺎرﺦ وﻫﺎﺑـﺖ ﻨـﺪ وـ دارد: ۱. اﻧﺘﻘـﺎل ﺎﺘﺨـﺖ از  درﻋﻪ ﺑﻪ رﺎض؛4 ۲. اﻧﺘﻘﺎل ﺣﺎﻤﺖ از ﻧﺴﻞ ﻋﺒـﺪاﻟﻌﺰﺰ ﺑـﻦ ﻣﺤﻤـﺪ ﺑـﻦ ﺳﻌﻮد ﺑﻪ ﻧﺴﻞ ﻋﺒﺪاﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺳﻌﻮد؛ ۳. ﺑﺮادرﺸ و ﺑﺮوز اﺧـﺘﻼف ﻣﺎن ﻓﺮزﻧﺪان آلﺳﻌﻮد ﺑﺮ ﺳﺮ ﺣﻮﻣﺖ؛ ۴. ﺗﻮﺳﻌﻪ ﻣﺤﺪود ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ دوره ﻧﺨﺴﺖ وﻫﺎﺑﺖ؛ ۵. وﺟﻮد ﻣﻌﺎرﺿﺎن و دوﻟﺖﻫـﺎی ﻗﺪرﺗﻤﻨـﺪی ﻫﻤـﻮن ﻋﺜﻤﺎﻧﻫﺎ و ﻣﺼﺮیﻫﺎ و ﺧﺎﻧﺪان آل رﺷﺪ ﻪ ﻣﻮﺟـﺐ ﺷـﺪه ﺑـﻮد اـﻦ دوره ﺛﺒﺎت و اﺳﺘﺤﺎم ﻨﺪاﻧ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷـﺪ و ﺳـﺎلﻫﺎی زﻣﺎﻣـﺪاری ﺣﺎﻤـﺎن اﻦ دوره ﻮﺗﺎه ﺑﺎﺷﺪ.

دوره ﺳﻮم ﺣﺎﻤﺖ آلﺳﻌﻮد و ﺴﺘﺮش وﻫﺎﺑﺖ

 ﺳﻮﻣﻦ دوره ﺗـﺎرﺦ وﻫﺎﺑـﺖ و دوﻟـﺖ آلﺳـﻌﻮد از ﺳـﺎل ۱۳۱۹ ه.ق. / ۱۹۰۲ م. ﺑﺎ ﻤ اﻧﻠﺴﺘﺎن آﻏﺎز ﺷﺪ و ﺗـﺎ ﻨـﻮن اداﻣـﻪ دارد. اﻣﺮاﺗـﻮری ﻋﺜﻤﺎﻧ وﺳـﻊﺗﺮﻦ و ﺑﺎدوامﺗﺮﻦ ﻣﻤﻠﺖ اﺳـﻼﻣ در ادوار ﻣﺘـﺎﺧﺮ ﺑـﻮد. در ﻋﻮض اﻧﻠﺴﻫﺎ از وﺳﻌﺖ و دوام ﻤﺘﺮی ﺑﺮﺧﻮردار ﺑﻮدﻧﺪ و ﻫﻤـﻮاره اﻣﺮاﺗﻮری ﻋﺜﻤﺎﻧ را رﻗﺒ ﺟﺪی و ﺳﺪی ﻣﺤﻢ ﺑﺮای رﺳﺪن ﺑـﻪ ﻣﻄـﺎﻣﻊ ﺧﻮد ﻣداﻧﺴﺘﻨﺪ. ﺑﻪ ﺗﺪرﺞ ﻋﻮاﻣﻞ ﻣﺨﺘﻠﻒ داﺧﻠ و ﺧﺎرﺟ، اﻣﺮاﺗﻮری

ﻋﺜﻤﺎﻧ را ﺑﻪ ﺿﻌﻒ ﺸـﺎﻧﺪ. ﺑﺮﺘﺎﻧـﺎ ﻓﺮﺻـﺖ را ﻏﻨﻤـﺖ ﺷـﻤﺮد و ـﺮوژه ﻓﺮوﺎﺷ ﺧﻼﻓﺖ ﻋﺜﻤﺎﻧ را ﺑﺎ اﺣﺎء و ﺑﺎرورﺳﺎزی روﺣﻪ ﻗﻮﻣﺖ، ﻣﻠـ-ﺮا و ﺟﺪاﻃﻠﺒ و اﺠﺎد ﺗﺸﻼت ﻣﺴﺘﻘﻞ و ﺧﻮدﻣﺨﺘﺎر ﺑﺮای اﻗﻠﺖ ﻫﺎ و ﺷﻨﺎﺳﺎ و ﺣﻤﺎﺖ از ﺗﺸﻨﺎن ﻗـﺪرت در ﺷـﻬﺮوﻧﺪان ﺗﺤـﺖ ﺳـﻠﻄﻪ  اﻣﺮاﺗﻮری ﻋﺜﻤﺎﻧ را ﻠﺪ زد.

ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ ﺑﻦ ﻋﺒﺪاﻟﺮﺣﻤﻦ ﺑﻦ ﻓﺼﻞ (۱۳۷۲-۱۳۱۹ ه.ق. /۱۹۵۳-۱۹۰۲ م.)

ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ ﺑـﻦ ﻋﺒـﺪاﻟﺮﺣﻤﻦ ﺑـﻦ ﻓﺼـﻞ، اﺣـﺎﺮ آلﺳـﻌﻮد و ﻣﺆﺳـﺲ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن ﺳﻌﻮدی اﺳﺖ و ﺑـﻪ ﻫﻤـﻦ دﻟـﻞ وﻫﺎﺑـﺎن و آلﺳـﻌﻮد از وی ﺑـﺎ ﺗﺮﻢ ﺎد ﻣﻨﻨﺪ.  در ﺳﺎل ۱۳۱۹ ه.ق. /۱۹۰۲ م. ﻋﺒـﺪاﻟﻌﺰﺰ ﺑـﺎ ﺗﻌـﺪاد ﻣﺤﺪودی از ﺎراﻧﺶ، ﻣﺨﻔﺎﻧﻪ از ﻮﺖ ﺑﻪ ﺳﻮی رﺎض ﺣﺮﺖ ـﺮد و ﺑـﺎ اﻗﺪاﻣ ﻏﺎﻓﻠﺮاﻧﻪ ﺗﻮاﻧﺴﺖ رـﺎض را ﺗﺼـﺎﺣﺐ ﻨـﺪ. او ﻃـ ﺳـﺎلﻫـﺎی ۱۳۲۱ ﺗﺎ ۱۳۲۴ ه.ق. ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻗﺼﻢ را ﺎرﻪ ﺮد و در ﺳﺎلﻫـﺎی ۱۳۲۰ و ۱۳۲۱ ه.ق. ﺑﺮای اﻧﻀﻤﺎم ﻣﻨﺎﻃﻖ ﺟﻨﻮﺑ ﻗﻠﻤﺮو ﺧـﻮﺶ، ﺗـﻼش ـﺮد و ﻣﻮﻓﻖ ﺷﺪ.

ﺳﻌﻮد ﺑﻦ ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ (۱۳۸۴-۱۳۷۲ ه.ق. /۱۹۶۴-۱۹۵۳ م.)

ﺳﻌﻮد ﺑﻦ ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ در ﺳﺎل ۱۳۱۹ ه.ق. /۱۹۰۲ م. در ﻮـﺖ، زﻣـﺎﻧ ـﻪ ﻫﻨﻮز ﺪرش ﺑﺎ ﻤ اﻧﻠﺴﺘﺎن ﺑﻪ ﻧﺠﺪ ﻧﺎﻣﺪه ﺑﻮد، ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪ.2 ﺳـﻌﻮد ـﺲ از ﻣﺮگ ﺪرش )ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ( در دوم رﺑـﻊاﻻول ۱۳۷۳ ه.ق. /۱۹۵۳ م. در ﺟﺎی او ﻧﺸﺴـﺖ. ﻋﻠﻤﺎی وﻫﺎﺑ و در ﺻﺪر آﻧﺎن »ﻣﺤﻤـﺪ ﺑـﻦ اﺑﺮاﻫﻢ آلﺷﺦ در ﺳﺎل ۱۹۵۳ م. در ﻗﺼـﺮ ﺎدﺷﺎﻫ ﺷﻬﺮ ﻣﻪ ﺑﺎ وی ﺑـﻪ ﻋﻨـﻮان ﺎدﺷـﺎه ﻋﺮﺑﺴــﺘﺎن ﺑﻌــﺖ ﺮدﻧــﺪ. او ﻓﺼــﻞ ﺑــﻦ ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ را ﺑﻪ ﻋﻨﻮان وﻟﻌﻬﺪ ﺧﻮد ﺑﺮﺰﺪ. ﺗﺄﺳﺲ ﻣﺮاﺰ و ﺳﺎزﻣﺎنﻫﺎی دﻨ از وﻫـﺎی دوران ﺳـﻌﻮد اﺳـﺖ.

ﻓﺼﻞ ﺑﻦ ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ  (۱۳۹۵-۱۳۸۴ ه.ق. /۱۹۷۵-۱۹۶۴ م.)

ﻓﺼﻞ ﺑﻦ ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﺳﻮﻣﻦ ﺎدﺷﺎه ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن ﺑﺮ ﺮﺳ ﻗـﺪرت ﺗﻪ زد. وی ﺑﻪ دﻧﺒﺎل آن ﺑﻮد ﻪ رﻫﺒﺮی ﺟﻬﺎن اﺳﻼم را ﺑﻪ دﺳﺖ ﺑـﺮد. از ﻃﺮﻓ ﻇﻬﻮر ﺟﻤـﺎل ﻋﺒﺪاﻟﻨﺎﺻـﺮ در ﻣﺼـﺮ  و ﻣﺤﺒﻮﺑـﺖ ﺑـ ﻣﺎﻧﻨـﺪ او در دﻧﺎی ﻋﺮب و اﺗﺤﺎد ﻣﺼﺮ و ﺳﻮرﻪ )ﺗﺸﻞ ﺟﻤﻬﻮری ﻣﺘﺤـﺪ ﻋﺮﺑـ( ﺑـﻪ ﺴﺘﺮش ﺗﻔﺮ ﺎنﻋﺮﺑﺴﻢ داﻣﻦ زد و اﻧﺘﻈﺎر ﻣرﻓﺖ ﺑـﺎ ﻣﺤﻮرـﺖ ﻣﺼـﺮ اﺗﺤﺎدی ﻣﺎن ﺸﻮرﻫﺎی ﻋﺮﺑ رخ دﻫﺪ. ﺗﻔﺮ ﺎنﻋﺮﺑﺴﻢ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎی اﺗﺤﺎد ﻣﻠﺖ ﻋﺮب از ﺧﻠﺞﻓﺎرس ﺗﺎ اﻗﺎﻧﻮس اﻃﻠﺲ ﺑـﻮد2 و ﺴـﺘﺮش آن ﺧﻄـﺮ و ﺗﻬﺪﺪی ﺑﺰرگ ﺑﺮای آلﺳﻌﻮد ﺑﻪ ﺷﻤﺎر ﻣآﻣﺪ. ﻓﺼﻞ ﺑﺮای ﻣﺒﺎرزه ﺑﺎ ﺗﻔﺮ ﺎن ﻋﺮﺑﺴـﻢ ﺳـﺎزﻣﺎن ﻨﻔـﺮاﻧﺲ اﺳـﻼﻣ را ﺗﺄﺳﺲ ﺮد. اﻦ ﺳﺎزﻣﺎن ﺑﺎ ﻫﻤﺎری ﺑﺮﺧ از ﺸﻮرﻫﺎی ﻣﺴـﻠﻤﺎن ﻣﺎﻧﻨـﺪ اﺮان، ﻣﻐﺮب، ﻣﺮاﺶ، اردن، ﺳﻮﻣﺎﻟ و ﺎﺴﺘﺎن ﺑﻨﺎ ﻧﻬﺎده ﺷﺪ. ﻓﺼـﻞ در ﻮﺷﺶ اﻦ ﺳﺎزﻣﺎن ﺗﻮاﻧﺴﺖ ﺗﻌﺎﻟﻢ و آﻦ وﻫﺎﺑﺖ را ﺑﻪ ﺸﻮرﻫﺎی ﻣﻨﻄﻘـﻪ ﺻﺎدر ﻨﺪ و ﺑﺪﻦﻮﻧﻪ ﻧﺴـﻞ ﺟﺪـﺪی از وﻫﺎﺑـﺎن را در ﺳـﺎﺮ ﺸـﻮرﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺮورش دﻫﺪ و ﺑﺎ ﻫﺠﻤﻪ ﺳﻨﻦ ﻧﺎﺳﻮﻧﺎﻟﺴﻢ ﻋﺮﺑ ﻣﻘﺎﺑﻠـﻪ ﻨـﺪ.

ﺧﺎﻟﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ (۱۴۰۲-۱۳۹۵ ه.ق. / ۱۹۸۲-۱۹۷۵ م.)

ﺧﺎﻟــﺪ ﻨﺠﻤــﻦ ﻓﺮزﻧــﺪ ﻋﺒــﺪاﻟﻌﺰﺰ ﺑــﻦ ﺳــﻌﻮد در ﺳــﺎل ۱۳۳۱ ه.ق. / ۱۹۱۳م. در رﺎض ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷـﺪ. در ۲۷ ذیاﻟﻘﻌـﺪه ۱۳۸۴ ه.ق. /۱۹۶۴ م. ﺑﻪ ﻋﻨﻮان وﻟﻋﻬﺪ ﻓﺼﻞ ﻣﻨﺴﻮب ﺷﺪ. ۷۱ ﺳﺎﻟﻪ ﺑـﻮد ـﻪ ﺑـﺮادرش ﻓﺼـﻞ درﺬﺷﺖ و ﺧﺎﻟﺪ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﺎدﺷﺎه ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن ﺑﺮ ﺟﺎی او ﻧﺸﺴـﺖ و ﻓﻬـﺪ ﺑـﻪ ﻋﻨﻮان وﻟﻋﻬﺪ وی ﻣﻨﺼﻮب ﺷﺪ. ﺧﺎﻟﺪ در ﻣﺪت ﺎدﺷـﺎﻫاش دوﺑـﺎر ﺑـﻪ آﻣﺮﺎ ﺳﻔﺮ ﺮد. از ﺧﺎﻟﺪ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﺎدﺷﺎﻫ ﺑﻤﺎر و ﺿﻌﻒ ﺎد ﻣﺷﻮد. او در ﺧﺼﻮص ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺳﺎﺳ ﻢاﻃﻼع ﺑﻮد. ﺑﺮای ﻫﻤـﻦ ﺳـﻌ ﻣـﺮد ﻤﺘﺮ ﺳﺨﻦ ﺑﻮﺪ و ﻫﻤﻮاره در ﺗﻤـﺎم ﻣﺴـﺎﻓﺮتﻫـﺎﺶ ـ از اﻋﻀـﺎی ﻣﺠﻠﺲ اﻻﺳﺮة ﺎ از اﻓﺮاد آ ﺎه و ﺎرﺷﻨﺎس ﺑﺎ وی ﻫﻤـﺮاه ﺑـﻮد. ﻫﻤـﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪ ﻓﻬﺪ در ﺻﺤﻨﻪ ﻗﺪرت ﺣﺎﺿﺮ ﺷﻮد و ارﺎن ﻗـﺪرت را دردﺳﺖ ﺑﺮد.

ﻫﻢزﻣﺎن ﺑﺎ ﺎدﺷﺎﻫ ﺧﺎﻟﺪ، ﻗـﺎم ﻣـﺮدم اﺮان ﻋﻠـﻪ رژـﻢ ﺷـﺎه ﺷـﺪت ﺎﻓـﺖ. ﺧﺎﻟـﺪ، ـﻪ رواﺑـﻂ دوﺳـﺘﺎﻧﻪای ﺑـﺎ ﻣﺤﻤﺪرﺿﺎﺷﺎه داﺷﺖ، رﺳـﻤﺎً از ﺣﺎﻤـﺖ ﺷـﺎه ﺣﻤﺎـﺖ ـﺮد. ـﺮوزی اﻧﻘﻼب اﺳﻼﻣ اﺮان، ﻓﺮﺻـﺖﻫﺎ و ﺗﻬﺪـﺪﻫﺎ را ﺑـﺮای آلﺳـﻌﻮد ﺪـﺪ آورد. از ﺟﻤﻠﻪ ﻓﺮﺻﺖﻫﺎ آﻧﻪ، ﺷﺎه اﺮان از دو ﺎﻪ اﺻﻠ آﻣﺮـﺎ در ﺧﺎورﻣﺎﻧﻪ ﺑﻮد و ﺳﻘﻮط ﺷﺎه ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن از ﻣﻮﻗﻌﺖ ﻣﻬﻢﺗﺮی ﻧﺰد آﻣﺮﺎ ﺑﺮﺧﻮردار ﺷﻮد؛ دﺮ آﻧﻪ ﺷﺎه اﺮان ﻫﻤﺎی ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن روزاﻧﻪ ﺷـﺶ ﻣﻠﻮن ﺑﺸﻪ ﻧﻔﺖ ﺻﺎدر ﻣﺮد ﻪ ﺮوزی اﻧﻘﻼب و ﺗﺤﺮﻢﻫﺎی آﻣﺮﺎ ﻋﻠﻪ اﺮان ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪ اﻦ ﻣﻘﺪار از ﺻﺎدرات ﻧﻔﺘ ـﺎﻫﺶ ﺟـﺪی ﺎﺑـﺪ و ﻗﻤﺖ ﻧﻔﺖ از ۱۳ دﻻر ﺑﻪ ﺑﺶ از ۳۷ دﻻر ﺑﺮﺳﺪ. ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن از اﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﻬﺮه ﺑﺮد و ﺑﺎ ﺮﺮدن ﺧﻸ ﻧﻔﺖ اﺮان ﺗﻮاﻧﺴﺖ ﺑﺶ از ﺼـﺪ ﻣﻠـﺎرد دﻻر درآﻣﺪ ﻧﻔﺘ را از آن ﺧﻮد ﻨﺪ. آﻧﺎن ﺑﻪ ﻨﺪ دﻟﻞ از وﻗﻮع اﻧﻘﻼب در اﺮان ﻧﺮان و آﺷﻔﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ. ﻫﻮﺖ اﺳﻼﻣ و ﺿﺪ اﺳﺘﺒﺎری اﻧﻘﻼب اﺮان و ﺣﻤﺎﺖ ﺣﺪاﺜﺮی ﻣـﺮدم از آن، ﻨﺪ و و اﻣﺘﺎز ﻣﻬﻢ اﻧﻘﻼب اﺳﻼﻣ اﺮان ﺑﻮد ﻪ ﺣﻮﻣﺖ آلﺳـﻌﻮد ﺑﻪ دﻟﻞ ﺎدﺷﺎﻫﺑﻮدن و ﻓﺴـﺎد ﺧـﺎﻧﻮاده آلﺳـﻌﻮد و ﻣﻨﺎﺳـﺒﺎت ﻧﺰدـ ﺑـﺎ آﻣﺮﺎ و واﺑﺴﺘ ﺑـﻪ ﻗـﺪرتﻫﺎی اﺳـﺘﻌﻤﺎری و اﻣﺮﺎﻟﺴـﺘ دﻧـﺎ از آن ﻣﺤﺮوم ﺑﻮد. ﻃﺒﻌ ﺑﻮد ﻪ ﺪاﺶ اﻧﻘﻼﺑـ ﺑـﺎ اـﻦ وﻫـﺎ، از اﻗﺘـﺪار آلﺳﻌﻮد در داﺧـﻞ و ﺧـﺎرج از ﺸـﻮر ﻋﺮﺑﺴـﺘﺎن ﺑﺎﻫـﺪ. ﻫﻤـﻦ ﻣﺴـﺌﻠﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪ آلﺳﻌﻮد ﺑﺎ ﺗﻮﺳﻞ ﺑﻪ ﻋﻠﻤﺎ، ﺗﻤﺎﻣ ﺗﻼش ﺧﻮد را ﺑﺮای دﻓـﺎع ازﻣﺸﺮوﻋﺖ ﻣﺬﻫﺒ ﺧﻮد ﺑﻪ ﺎر ﺑﺒﻨﺪد.

ﺷﻌﺎن ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن ﻫﻤﻮاره ﺑﺎ ﻣﺤﺮوﻣﺖﻫﺎ و ﺗﺒﻌﺾﻫﺎی ﺗﺤﻤﻠ ﺷـﺪﺪ از ﺳﻮی دوﻟﺖ آلﺳﻌﻮد ﻣﻮاﺟﻪ ﺑﻮده و ﻫﺴﺘﻨﺪ؛ ﺑﺮای ﻣﺜﺎل، ﺑـﺎ وﺟـﻮد آﻧـﻪ ﺷﻌﺎن ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن ﺑﻦ ۱۰ ﺗﺎ ۲۰ درﺻـﺪ ﺟﻤﻌـﺖ اـﻦ ﺸـﻮر را ﺗﺸـﻞ ﻣدﻫﻨﺪ دوﻟﺖ ﺳﻌﻮدی آنﻫﺎ را ﻓﻘﻂ ﺣﺪود ۲ ﺗﺎ ۳ درﺻـﺪ ﺟﻤﻌـﺖ اـﻦ ﺸــﻮر اﻋــﻼم ﻣﻨــﺪ. ﻋﺎﻟﻤــﺎن وﻫــﺎﺑ، ﺷــﻌﺎن ﻣﺨــﺎﻟﻒ را ﻣﺸــﺮک ﻣﺧﻮاﻧﺪﻧﺪ. ﻣﺰان ﻧﻔ و ﺳﺮﻮب ﻫﻮﺖ ﺷﻌ در ﻋﺮﺑﺴـﺘﺎن ﺑـﻪ ﺣـﺪی اﺳﺖ ﻪ ﺮاﻫﺎم ﻓﻮﻟﺮ در ﺘﺎب ﺧﻮد ﻣﻮﺪ: در ﺑﻦ ﺗﻤﺎم ﺷﻌﺎن ﺟﻬﺎن ﻋﺮب، ﺷﻌﺎن ﺳﻌﻮدی ﺑﻪدرﺳﺘ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن ﻓﺮاﻣﻮشﺷﺪه ﻫﺴﺘﻨﺪ».

ﻓﻬﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ  (۱۴۲۶-۱۴۰۲ ه.ق. / ۲۰۰۵-۱۹۸۲ م.)

ﻣﻠ ﻓﻬﺪ در ﺟـﻮاﻧ ﺑـﻪ ﺧـﻮشـﺬراﻧ ﻣﺸـﻬﻮر ﺑـﻮد و ادﻋﺎﻫـﺎ در ﺧﺼﻮص زﻧﺒﺎر، ﻧﻮﺷﺪن اﻟﻞ و ﻗﻤـﺎر راﺟـﻊ ﺑـﻪ او ﻣﻄـﺮح ﺷـﺪه ﺑـﻮد. ﺑﺮﺧ ادﻋﺎ ﻣﻨﻨﺪ او ﻓﻘﻂ در ﺷﺐ در ﻗﻤﺎرﺧﺎﻧﻪای در ﻣﻮﻧـﺖ ـﺎرﻟﻮﺷﺶ ﻣﻠﻮن دﻻر ﺑﺎﺧﺖ. اﻣﺎ ﺷﻮه زﻧﺪ او از دﻫﻪ ۱۹۵۰، ﻌﻨ دورهای ﻪ وی در دوﻟﺖ ﺳﻌﻮدی ﺴﺖ وزارت ﺮﻓﺖ، ﺗﻐﺮ ﺮد. ــﺮوزی اﻧﻘــﻼب اﺳــﻼﻣ در اــﺮان )۱۹۷۹( ﺑﺎﻋــﺚ ﻧﺮاﻧــ درﺑــﺎره اﺣﺘﻤﺎل ﺳﺮاﺖ اﻧﻘﻼب ﺑﻪ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن ﺳﻌﻮدی ﺷﺪ. ﺑﺎ ﺣﻤﻠﻪ ﺻﺪام ﺑﻪ اـﺮان و آﻏــﺎز ﺟﻨــ اــﺮان و ﻋــﺮاق در ۲۲ ﺳــﺘﺎﻣﺒﺮ ۱۹۸۰م./ ۳۱ ﺷــﻬﺮﻮر ۱۳۵۹ش. ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن از ﺻﺪام ﺣﻤﺎﺖ ﺮد. ﻓﻬﺪ ﺑﺶ از ۳۰ ﻣﻠـﺎرد دﻻرﺑﻪ ارﺗﺶ ﻋﺮاق ﻤ ﺮد.

ﻋﺒﺪاﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ  (۱۴۳۶-۱۴۲۶ ه.ق. / ۲۰۰۵- ۲۰۱۵ م.)

ﺲ از آﻧﻪ ﻓﻬﺪ درﺬﺷﺖ، ﻋﺒﺪاﻟﻠﻪ ﺑﻪ ﻣﺪت ده ﺳﺎل ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﺎدﺷﺎﻫ ﺗﻪ زد. او در ﻃﻮل اﻦ ﻣﺪت ﻓـﺮاز و ﻓﺮودﻫـﺎی ﻓﺮاواﻧـ را ﺗﺠﺮﺑـﻪ ـﺮد. اﻧﺘﻘﺎل ﻗﺪرت از ﻓﻬﺪ ﺑﻪ ﻋﺒﺪاﻟﻠﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪ ﻗﺪرت از اﻧﺤﺼﺎر ﺑﺮادران ﺗﻨـ ﻓﻬﺪ ﺧﺎرج ﺷﻮد. آﻏﺎز ﺎدﺷﺎﻫ ﻋﺒﺪاﻟﻠﻪ ﺑﺎ اﻓﺰاﺶ ﻗﻤﺖ ﻧﻔﺖ ﻫﻤﺮاه ﺑﻮد.

اوﻟﻦ ﺑﺎر در ﺗﺎرﺦ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن اﻧﺘﺨﺎﺑـﺎت ﺷـﻮراﻫﺎی ﺷـﻬﺮ در ﺳـﺎل ۲۰۰۵ ﺑﺮﺰار ﺷﺪ. اﻟﺒﺘﻪ زﻧﺎن ﺣﻖ ﺷﺮﺖ در اﻦ اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت را ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ ﺟﺎﻟﺐ آﻧﻪ ﺳﺎل ۲۰۰۹ ﺑﺎﺪ ﺑﺮای دوﻣﻦ ﺑﺎر اﻦ اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت ﺑﺮﺰار ﻣﺷﺪ، اﻣـﺎ دوﻟـﺖ ﺳﻌﻮدی ﻣﺪت ﻗﺎﻧﻮﻧ ﺎر ﺷﻮراﻫﺎی ﺷـﻬﺮ را ﺑـﺮای دو ﺳـﺎل دـﺮ ﺗﻤﺪـﺪ ﺮد.

ﺳﺨﻨﺎن و رﻓﺘﺎرﻫﺎی ﻋﺒﺪاﻟﻠﻪ در ﻗﺒﺎل ﺣﻮادث ﺳﺎﺳ ﺑﻦاﻟﻤﻠﻠ، ﺑﻪوه ﺟﻬﺎن اﺳﻼم، از ﻣﺤﻮرﻫﺎی ﻣﻬﻢ در دوره وی اﺳﺖ. ﻗﺮارﺮﻓﺘﻦ ﺷـﻌﺎن در رأس ﺣﻮﻣﺖ ﻋﺮاق و وﻗﻮع ﺟﻨ ۳۳ روزه و ﻧﻤﺎﺶ ﻗﺪرت ﺣﺰب اﻟﻠﻪ در ﻣﻘﺎﺑﻞ اﺳﺮاﺋﻞ، دو واﻗﻌﻪ ﻣﻬـﻢ ﺳـﺎل ۲۰۰۶ م. در ﺧﺎورﻣﺎﻧـﻪ ﺑـﻮد ـﻪ ﺑـﺎ ﻣﻮﺿﻊﺮیﻫﺎی ﻣﻨﻔ دوﻟﺖﻫﺎی ﻋﺮﺑـ ﻣﺼـﺮ، اردن و ﻋﺮﺑﺴـﺘﺎن ﻫﻤـﺮاه ﺑﻮد. در ﻣﺎن اﻦ دوﻟﺖﻫﺎ ﻣﻮﺿﻊﺮیﻫﺎی ﺳﻌﻮدیﻫﺎ ﺷﺪﺪﺗﺮ از دـﺮان ﺑﻮد. ﺳﻌﻮدیﻫﺎ ﺑﻪ ﻫ از اﻦ دو ﺣﺮﺖ ﻤ ﻧﺮدﻧﺪ ﺑﻠﻪ از ﻫﻤﺎن اﺑﺘﺪا ﺑﺎ اﻧﺘﺸﺎر ﺑﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﻣﺤﻮﻣﺖ اﻦ ﺣﺮﺖﻫﺎ ﺮداﺧﺘﻨﺪ.

ﺳﻠﻤﺎن ﺑﻦ ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ  (۱۴۳۶ ه.ق. / ۲۰۱۵ ﺗﺎ ﻨﻮن)

در درﺬﺷﺖ ﻋﺒﺪاﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ، ﺳـﻠﻤﺎن ﺑـﻦ ﻋﺒـﺪاﻟﻌﺰﺰ آلﺳـﻌﻮد، ۷۹ ﺳﺎﻟﻪ، در ﺟﺎی وی ﻧﺸﺴﺖ و ﻣﻘﺮن ﺑﻦ ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان وﻟﻋﻬﺪ ﻣﻠـ ﺳﻠﻤﺎن اﻧﺘﺨﺎب ﺷﺪ. ﺳﻠﻤﺎن از ﻫﻔﺖ ﺳـﺪﺮی اﺳـﺖ و ﺑـﺎ ﺎدﺷﺎهﺷـﺪن ﺳﻠﻤﺎن، ﻗﺪرت ﺑﺮای دوﻣﻦ ﺑﺎر ﺑﻪ ﺳـﺪﺮیﻫﺎ رﺳـﺪ. ﻣﻠـ ﺳـﻠﻤﺎن از زﻣـﺎن ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺑﺮ ﺮﺳ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺷﺘﺎبزده و ﻏﺮﻣﺤﺘﺎﻃﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺎرﻫـﺎی ﺑﺰرـ اﻗـﺪام ﺮد. ﺷﺸﻢ ﻓﺮوردﻦ 1۱۳۹۴ ﻤﺘﺮ از دو ﻣﺎه ﺲ از ﺑﻪ ﻗﺪرترﺳـﺪن ﺳـﻠﻤﺎن، ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن ﺣﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﻤﻦ را ﺗﺤﺖ ﻋﻨﻮان ﻋﻤﻠـﺎت »ﻃﻮﻓـﺎن ﻮﺑﻨـﺪه ﻠـﺪ زد و ﻫﻮاﻤﺎﻫﺎی ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن ﻨﺪﻦ ﻧﻘﻄﻪ از ﺻﻨﻌﺎء، ﺎﺘﺨﺖ ﻤﻦ، را ﺑﻤﺒﺎران ﺮدﻧـﺪ.

ﺑﺪﻦﺗﺮﺗﺐ داﻣﻨﻪ آﺗﺶ و آﺷﻮب در ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺧﺎورﻣﺎﻧﻪ ﺴﺘﺮدهﺗﺮ ﺷﺪ. ﺳﻠﻤﺎن ﺑﺎ ﺻﺪور اﺣﺎم ﺣﻮﻣﺘ، ﺑـﻪ ﺗﻐـﺮات ﺴـﺘﺮدهای در ﺗﺮـﺐ ﺣﺎﻤﺖ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن دﺳﺖ زد. او ﻣﻘﺮن ﺑـﻦ ﻋﺒـﺪاﻟﻌﺰﺰ را از وﻟﻋﻬـﺪی و ﻧﺎﺋﺐرﺋﺴ ﺷﻮرای وزﺮان )ﺎﺑﻨﻪ( ﻨﺎر ﺬاﺷﺖ و ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻧﺎﻒ را ﺑﻪ ﻋﻨﻮان وﻟﻋﻬﺪ ﺟﺪﺪ ﺑﺮﺰﺪ. او ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺳﻠﻤﺎن ﺴﺮ ﺟﻮان ﺧﻮد را ﺑـﻪ ﻋﻨﻮان ﺟﺎﻧﺸﻦ وﻟﻋﻬﺪ ﻣﻌﺮﻓ ﺮد. ﺑﺪﻦﺗﺮﺗـﺐ ﻗـﺪرت در ﺳـﺪﺮیﻫـﺎ ﺗﻤﺮﺰ دوﺑﺎره ﺎﻓﺖ. ﺳﻠﻤﺎن ﺴﺮ ﺟـﻮاﻧﺶ را ﺑـﻪ ـﻗـﺪﻣ ﺗـﺎج و ﺗﺨـﺖ رﺳﺎﻧﺪ و ﻣﺴﺮ اﻧﺘﻘﺎل ﻗﺪرت از ﺴﺮان ﻣﻠـ ﻋﺒـﺪاﻟﻌﺰﺰ ﺑـﻪ ﻧﻮهﻫـﺎ ﻫﻤـﻮار ﺷﺪ. اﻦ ﻧﺨﺴﺘﻦ ﺑﺎر در ﺗﺎرﺦ آلﺳـﻌﻮد اﺳـﺖ ـﻪ ﺴـﺮان ﻋﺒـﺪاﻟﻌﺰﺰ از ﺻــﻒ ﺎدﺷــﺎﻫ ﻨــﺎر زده ﻣﺷــﻮﻧﺪ و ﻧﻮادــﺎن ﻋﺒــﺪاﻟﻌﺰﺰ در ﺻــﺪر ﻣﻧﺸﻨﻨﺪ. ﺳﻠﻤﺎن ﻫﻤﻨﻦ ﺳﻌﻮد اﻟﻔﺼﻞ را، ﻪ ۴۰ ﺳﺎل وزـﺮ ﺧﺎرﺟـﻪ اﻦ ﺸﻮر ﺑﻮد، از ﺳﻤﺘﺶ ﻨﺎر ﺬاﺷﺖ و ﻋﺎدل اﻟﺠﺒﺮ ﺳﻔﺮ ﻋﺮﺑﺴـﺘﺎن در آﻣﺮﺎ را ﺟﺎﺰﻦ او ﺮد.

وﻫﺎی دوره ﺳﻮم

ﺳﻮﻣﻦ دوره ﺗﺎرﺦ وﻫﺎﺑﺖ و دوﻟﺖ وﻫﺎﺑ آلﺳﻌﻮد، ﻨﺪ و دارد:

۱. اﺘﺸﺎف ﻧﻔﺖ؛

۲. ــﺪاﺶ وﻫﺎﺑــﺎن و ﺟﺮﺎنﻫــﺎی ﻧﺎراﺿــ از رﻓﺘﺎرﻫــﺎی ﺳﺎﺳــآلﺳﻌﻮد؛

۳. ﻣﺒﺎرزه و ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺎ ﺟﺮﺎنﻫﺎی ﺑﺪاری اﺳﻼﻣ؛

۴. ﺣﻤﺎﺖ ﻣﺎﻟ از ﺟﺮﺎنﻫﺎی ﺳﻠﻔ ﺟﻬﺎدی و ﺗﻔﺮی؛

۵. ﺗﻼش ﺑﺮای ﺗﻀﻌﻒ ﻧﻈﺎم ﻣﻘﺪس ﺟﻤﻬﻮری اﺳﻼﻣ اﺮان؛

۶. ﺻﺮف ﻫﺰﻨﻪﻫﺎی ﻫﻨﻔﺖ ﺑﺮای ﺗﺒﻠﻎ و ﻧﺸﺮ آﻣﻮزهﻫﺎی آﻦ و ﻫﺎﺑﺖ در ﻣﺎن ﺣﺠﺎج و ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن ﺸﻮرﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ.

ﺟﻨﺎﺖﻫﺎی دوره ﺳﻮم:

ﺳﻮﻣﻦ دوره وﻫﺎﺑﺎن ﺑﺎ ﺟﻨﺎﺎت ﻓﺮاواﻧ ﻫﻤﺮاه ﺑﻮد ﻪ ﺑﻪ ﺑﺮﺧـ از آﻧﻬـﺎ اﺷﺎره ﻣﺷﻮد:

۱. ﺟﻨ ﺗﺮﺑﻪ

در ﺳﺎل ۱۳۳۷ ه.ق. ﺳﺮﺑﺎزان وﻫﺎﺑ در ﻣﺤﻠ ﺑﻪ ﻧﺎم ﺗﺮﺑﻪ ﺑـﺎ ﺣﻤﻠـﻪ ﺑـﻪ ﺳﺎه ﺷﺮﻒ ﻣﻪ، ﺑﻪ ﻗﺘﻞ و ﻏﺎرت آﻧﺎن ﺮداﺧﺘﻨﺪ و در آﻧـﺎن را ذﺑـﺢ ﺮدﻧﺪ ﺗﺎ آﻧﺠﺎ ﻪ ﻧﻬﺮی از ﺧﻮن در ﺷﻬﺮ ﺟﺎری ﺷﺪ.1 ﺳﺲ اﻣـﻮال آﻧـﺎن را ﻏﺎرت ﺮدﻧﺪ. ﻓﻘﻂ ﺷـﺮﻒ ﻋﺒﺪاﻟﻠـﻪ و دوازده ﻧﻔـﺮ از ﺳـﺮﺑﺎزان ﻫﻤـﺮاه وی ﺗﻮاﻧﺴﺘﻨﺪ از اﻦ ﻣﻌﺮﻪ ﺟﺎن ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻪ در ﺑﺒﺮﻧﺪ.

 

 

۲. ﺣﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﺣﺎﺋﻞ

 ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ، ﻓﺮزﻧﺪش ﺳﻌﻮد ﺑﻦ ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ را ﻫﻤﺮاه ﺑﺎ ﺳﺎﻫ ﻣﺘﺸﻞ از ﻗﺒﺎﻞ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﻪ ﺳﻮی ﺣﺎﺋﻞ ﻓﺮﺳﺘﺎد. اﻦ ﺳﺎه اﺑﺘﺪا ﺑـﻪ ﻗﺒﻠـﻪﻫﺎی ﺷـﻤﺮ و ﻋﺸﺎﺮ اﺑﻦرﺷـﺪ ﺣﻤﻠـﻪ، و آﻧـﺎن را ذﺑـﺢ ـﺮد و اﻣﻮاﻟﺸـﺎن را ﺑـﻪ ﻏﻨﻤـﺖ ﺮﻓﺖ.3 اﻧﺪ ﺲ از ﺑﺎزﺸﺖ ﺳﺎه ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ، اﻣﺮ ﺣﺎﺋﻞ )ﻣﺤﻤـﺪ اﺑـﻦ ﻃﻼل آل رﺷﺪ( ﺑﻪ دﺳﺘﻪ ﻮ از ﺳﺎﻫﺎن ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ، ـﻪ در ـ از روﺳﺘﺎﻫﺎی ﻧﺰدـ ﺣﺎﺋـﻞ ﻣﺴـﺘﻘﺮ ﺑﻮدﻧـﺪ، ﺣﻤﻠـﻪ ـﺮد و آﻧـﺎن را ﺸـﺖ. ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ ﺲ از آﺎﻫ از اﻦ واﻗﻌﻪ، ﻓﺼﻞ اﻟـﺪوﺶ را ﺑـﻪ ﻫﻤـﺮاه ﺳـﻪ ﻫﺰار ﺳﺮﺑﺎز، ﻣﺄﻣﻮر ﺑﻪ ﻣﺤﺎﺻﺮه دوﺑﺎره ﺣﺎﺋﻞ ﺮد. اﻣﺎ اﻣﺮ ﺣﺎﺋﻞ ﺑـﻪ ﻫﻤـﺮاه ۱۵۰۰ ﺳﺮﺑﺎز از ﺷﻬﺮ ﺧﺎرج ﺷﺪ و در ﻧﺼﻪ ﻪ دارای ﻗﻠﻌﻪ ﻣﺤﻤـ ﺑـﻮد ﺟﺎی ﺮﻓﺖ. ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ ﺑﺎ دهﻫﺰار ﺳﺮﺑﺎز ﺑﻪ ﻓﺼﻞ اﻟﺪوﺶ ﻣﻠﺤـﻖ ﺷـﺪ و ﻋﺮﺻﻪ را ﺑﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻃﻼل، اﻣﺮ ﺣﺎﺋﻞ، ﺗﻨ ـﺮد و ﺑﺴـﺎری از آﻧـﺎن را ﺸﺖ و اﺑﻦﻃﻼل ﺮﺨﺖ. در ﻧﻬﺎﺖ در ۲۹ ﺻﻔﺮ ۱۳۴۰ ه.ق. ﻣﺼﺎدف ﺑﺎ ۱۹۲۱/۱۰/۳۱ ﺷﻬﺮ ﺣﺎﺋﻞ ﺑﻪ ﺗﺼﺮف ﺳﺎه وﻫﺎﺑ درآﻣﺪ.

۳. ﺣﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﻃﺎﺋﻒ در ۱۹۲۴م.

اواﺳﻂ ﺳﺎل ۱۳۴۲ ه.ق. ﺳﺎه ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ ﺑﻪ ﺳﻮی ﻃـﺎﺋﻒ ﺣﺮـﺖ ـﺮد و ﻣﺮﺗﺐ ﺟﻨﺎﺘ ﻫﻮﻟﻨﺎک ﻋﻠﻪ ﻣﺮدم ﻃﺎﺋﻒ ﺷﺪ ﻪ در ﺧﺎرج از ﺟﺰﺮةاﻟﻌـﺮب ﻧﺰ ﺷﻬﺮت ﺎﻓﺖ.

۴. ﻓﺘﺢ ﻣﻪ و ﺗﺨﺮﺐ ﺿﺮ ﺢﻫﺎ و ﻣﻘﺒﺮهﻫﺎی ﻗﺒﺮﺳﺘﺎن ﻣﻪ

ﺳﺎه ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ در ﺳﺎل ۱۳۳۸ ه.ق. وارد ﻣﻪ ﺷﺪ. ﻓﻠﺒ ﻧﻮﺷﺘﻪ اﺳﺖ:

ﺷﺮﻒ ﺣﺴﻦ از ﻣﻪ ﺮﺨﺖ. ﺳﻠﻄﺎن ﺑﻦ ﻧﺠﺎد ﺑﻪﺳﺎد ﺑﺮ ﻣﻪ ﺗﺴﻠﻂ ﺎﻓﺖ. ﻣﺮدم ﻣﻪ ﻣﻘﺎوﻣﺘ ﻧﺸﺎن ﻧﺪادﻧﺪ. ﺳﻠﻄﺎن ﺑﻦ ﻧﺠﺎد ﺑﻪ ﺳﺎﻨﺎن ﻣﻪ اﻣﺎن داد. ﺳﺎﻫﺎنِ ﺑﻦﻧﺠـﺎد ﻗﺼـﺮ ﺷـﺮﻒ ﺣﺴـﻦ را ﻏﺎرت، و ﺗﻤﺎم ﻣﻘﺎﻣﺎت، ﻗﺒﺮﻫﺎ و ﺿﺮﺢﻫﺎی اﺋﻤﻪ اﺳﻼم را ﺗﺨﺮﺐ ﺮدﻧﺪ.

۵. ﺗﺨﺮﺐ ﺑﻘﻊ

از زﻣﺎن ﺎﻣﺒﺮ و ـﺲ از اﺸـﺎن، ﻗﺒﺮﺳـﺘﺎن ﺑﻘـﻊ ﻣﺤـﻞ دﻓـﻦ ﺑﺴـﺎری از ﺻﺤﺎﺑﻪ، ﺗﺎﺑﻌﻦ، ﺷﻬﺪا و ﺣﺎﻓﻈﺎن ﻗﺮآن و اوﻟﺎ و ﺻﺎﻟﺤﺎن، ﺑﻪوه ﻬﺎر اﻣـﺎم و ﺑﺮﺧــ از ﻫﻤﺴــﺮان ــﺎﻣﺒﺮ اــﺮم، اﺳــﺖ. ﻣﺴــﻠﻤﺎﻧﺎن از زﻣﺎنﻫــﺎی دور، ﺻﺎﺣﺒﺎن اﻦ ﻗﺒﻮر و ﻗﺒﺮﻫﺎﺸﺎن را اﺣﺘﺮام ﺮده اﻧـﺪ و از ﻫﻤـﻦ ﺑـﺎب ﺑـﺮ روی ﻗﺒﻮر اﺋﻤﻪ و ﺑﺮﺧ از ﺻﺤﺎﺑﻪ، ﻗﺒﻪ و ﻨﺒﺪﻫﺎ را ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ. ﻫﺸﺘﻢ ﺷـﻮال ۱۳۴۴ ه.ق. وﻫﺎﺑﺎن ﺿﻤﻦ ﺗﺼﺮف ﻣﺪﻨﻪ، ﺗﻤﺎﻣ ﻗﺒﻪﻫﺎ و ﻗﺒـﻮر ﻣﺮﺗﻔـﻊ را ﺑـﻪ ﺟﺰ ﻨﺒﺪ و ﺑﺎرﺎه ﺎﻣﺒﺮ اﺮم(ص)، وﺮان ﺮدﻧﺪ. آﻧﺎن ﻗﺒﻮر اﺋﻤـﻪ ﺑﻘـﻊ را ﺗﺨﺮـﺐ ﺮدﻧﺪ و ﺿﺮﺢ واﻗﻊ ﺑﺮ ﻗﺒﻮر اﺸﺎن را ﺑﺮدﻧﺪ. ﻫﻤﻨـﻦ ﻗﺒـﺮ اﺑـﺮاﻫﻢ، ﻓﺮزﻧـﺪ ﺎﻣﺒﺮ اﺮم، ﻗﺒﺮ ام اﻟﺒﻨﻦ و ﻗﺒﺮ ﻋﺒﺪاﻟﻠّ ﻪ، ـﺪر ـﺎﻣﺒﺮ، و اﺳـﻤﺎﻋﻞ، ﻓﺮزﻧﺪ اﻣﺎم ﺻـﺎدق و . را ﺗﺨﺮـﺐ ﺮدﻧـﺪ.

 

۶. ﺸﺘﺎر ﺣﺎﺟﺎن

ــﻨﺠﻢ ذی اﻟﺤﺠــﻪ ۱۴۰۷ ه.ق.2 ﻫــﺰاران ﻧﻔــﺮ از ﺣﺠــﺎج ﺑــﺎ ﻣﻠّ ﺖﻫــﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ در ﺣﺎﻟ ﻪ ﻟﺒﺎس اﺣﺮام ﺑـﻪ ﺗـﻦ داﺷـﺘﻨﺪ، ـﺲ از ﺧﻮاﻧـﺪن ﻧﻤـﺎز ﻋﺼﺮ، اﻗﺪام ﺑﻪ ﺑﺮﺰاری راﻫﻤﺎ ﺑﺮاﺋﺖ از ﻣﺸﺮﺎن ﺮدﻧﺪ. آنﻫﺎ ﺷـﻌﺎرﻫﺎی »اﻟﻠﻪ اﺒﺮ و »اﻟﻤﻮت ﻵﻣﺮﺎ و »اﻟﻤﻮت ﻻﺳﺮاﺋﻞ و »ﺎ اﻬﺎ اﻟﻤﺴـﻠﻤﻮن اﺗﺤﺪوا اﺗﺤﺪوا و »ﺗﺒﻌﺪ اﻟﻤﺸﺮﻦ ﻣﻦ ﺑﻼد اﻟﻤﺴﻠﻤﻦ و »ﻟﻘـﺪ آن وﻗـﺖ اﻟﻨﻬﻮض ﺎ ﻣﺴﻠﻤﻦ ﺳﺮ دادﻧﺪ. ﺑﺮﺧ از راﻫﻤﺎﺎن ﻣﺎﺖﻫـﺎ از ﻗـﺪس را ﺑﺮ روی دﺳـﺖ ﺑﻠﻨـﺪ ـﺮده ﺑﻮدﻧـﺪ. ﻧﺮوﻫـﺎی اﻣﻨﺘـ ﻋﺮﺑﺴـﺘﺎن ﺑـﺎ اﻧـﻮاع ﺳﻼحﻫﺎی ﺮم و ﺳﺮد و ﺎزﻫﺎی ﺳﻤ ﺑﻪ ﻣﺮدم ﺣﻤﻠﻪ ﺮدﻧـﺪ و ﺣـﺪود ۴۰۰ ﺣﺎﺟ را ﺸﺘﻨﺪ. اﻦ روز ﺑﻪ ﺟﻤﻌﻪ ﺧﻮﻧﻦ ﻣﻌﺮوف ﺷﺪ.

۷. ﺗﺨﺮﺐ ﻣﺴﺎﺟﺪ و اﻣﺎﻦ ﻣﻘﺪس

ﺗﺨﺮـﺐ ﻣﺴــﺎﺟﺪ و اﻣــﺎﻦ ﻣﻘــﺪس از ﺟﻤﻠــﻪ اﻗــﺪاﻣﺎت ﺟﻨﺎﺖﺎراﻧــﻪ وﻫﺎﺑﺎن اﺳﺖ. ﻓﻘﻂ در ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺣﺠﺎز ﺑﺶ از ۴۴ ﻣﺴﺠﺪ ﻗﺪﻤ ﺑﻪ دﺳـﺖ وﻫﺎﺑــﺎن ﺗﺨﺮــﺐ ﺷــﺪ. ﻣﺤــﻞ وﻻدت ــﺎﻣﺒﺮ ، ﺧﺎﻧــﻪ ﺣﻀــﺮتﺧﺪﺠﻪ ﻣﺤﻞ وﻻدت ﺣﻀﺮت ﻓﺎﻃﻤﻪ زﻫﺮا . وﻫﺎﺑﺎن وﺮان ﺮدﻧـﺪ.

 

ﻓﺼﻞ دوم

ﺟﺮﺎنﻫﺎی دروﻧ وﻫﺎﺑﺖ ص۷۱

در ﻃﻮل ﻫﺸﺘﺎد ﺳﺎل ﺬﺷﺘﻪ، ﻓﺮﻗﻪ وﻫﺎﺑﺖ ﺷﺎﻫﺪ روـﺪن ﺟﺮـﺎنﻫـﺎی ﻓﺮی و ﺳﺎﺳ ﻣﺨﺘﻠﻔ در درون ﺧﻮد ﺑﻮده اﺳـﺖ. ﻣﻀـﺎوی اﻟﺮﺷـﺪ در اﻦﺑﺎره ﻔﺘـﻪ اﺳـﺖ: »در ﺣـﺎﻟ ـﻪ ﺟﻬـﺎن از وﻫﺎﺑـﺖ ﻣﺗﺮﺳـﺪ ﺧـﻮد وﻫﺎﺑﺖ ﻧﺰ از ﺷﺎفﻫﺎی درون ﺮاﻪ ﻋﺎدی ﺧﻮد ﻫﺮاس دارد.

ﺗﻘﺎﺑﻞ اﺧﻮان ﺑﺎ ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ

 ﻋﻘﺎﺪ و رﻓﺘﺎرﻫﺎی ﺗﻨﺪ و اﻓﺮاﻃ ﺑﻪﺗﺪرﺞ راه اﺧﻮان را از ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ ﺟﺪا ﺮد ﺗﺎ آﻧـﻪ در ﺳـﺎل ۱۳۴۴ ه.ق. / ۱۹۲۵ م. ﺳـﺮﺮدﺎن اﺧـﻮان ﻧﺎﻣـﻪای ﺧﻄﺎب ﺑﻪ ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ و ﻣﺮاﺗﺐ ﻼﻪ و ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺧﻮد را ﺑـﺎ ﺑﺮﺧـ رﻓﺘﺎرﻫﺎی ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ ﻣﺘﺬﺮ ﺷﺪﻧﺪ. ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺎ واردﺮدن اﺑﺰارﻫﺎ و ﺻـﻨﺎﻊ ﻧﻮ ﻫﻤﻮن ﻣﺎﺷﻦ، ﻫﻮاﻤﺎ، ﺗﻠﻔﻦ، ﺗﻠﺮاف، ﺑﺳﻢ ﺑﻪ ﺳـﺮزﻣﻦ اﺳـﻼم، ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺎ ﻣﺠﺎﻟﺴـﺖ ﻋﺒـﺪاﻟﻌﺰﺰ ﺑـﺎ اروﺎﻫـﺎ، ﻣﺨﺎﻟﻔـﺖ ﺑـﺎ ﺳـﻮت ﻋﺒــﺪاﻟﻌﺰﺰ در ﻗﺒــﺎل ﺷــﻌﺎن اﺣﺴــﺎء و ﻗﻄــﻒ از ﻣﻬﻢﺗــﺮﻦ ﻣﺤﻮرﻫــﺎی اﻋﺘﺮاض اﺧﻮان ﺑﻮد.

در ﻫﺮ ﺟﻨ ﺷﺴﺖ ﺑﺎ اﺧﻮان ﺑـﻮد ﺗـﺎ اﻨـﻪ ﻓﺼـﻞ اﻟـﺪوﺶ و ﺑﺮﺧ از رﻫﺒﺮان اﺧﻮان در ﺳﺎل ۱۹۳۰ ﺧﻮد را ﺑﻪ ﻣﻘﺎﻣﺎت ﺑﺮﺘﺎﻧـﺎ ﺗﺴـﻠﻢ ﺮدﻧﺪ و ﻣﻘﺎﻣﺎت اﻧﻠﺴ ﻫﻢ آنﻫﺎ را در اﺧﺘﺎر ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ ﻗﺮار دادﻧـﺪ و اﻦﻨﻦ ﺟﺮﺎن اﺧﻮاناﻟﺘﻮﺣﺪ ﺑﻪ ﺎﺎن رﺳﺪ.

وﻫﺎی اﺧﻮان اﻟﺘﻮﺣﺪ

و اول: ﺎﻓﺮ و ﻣﺸﺮک ﺧﻮاﻧﺪن ﺳﺎﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن

اﺧﻮاناﻟﺘﻮﺣﺪیﻫﺎ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﻓﻘﻂ آﻧﺎن ﺳ ّﺮ و ﺣﻘﻘﺖ دﻦ را درﺎﻓﺘﻪاﻧـﺪ2 و ﻣﺨﺎﻟﻔﺎن ﻓﺮی ﺧﻮﺶ، اﻋﻢ از اﻫﻞ ﺳﻨّ ﺖ و ﺷﻌﺎن، را ﺧﺎرج از اﺳﻼم و ﺎﻓﺮ ﻣداﻧﺴﺘﻨﺪ.3 ﺑﺮ ﻫﻤﻦ اﺳﺎس، رﺨﺘﻦ ﺧﻮن و ﻏﺎرت اﻣـﻮال آﻧـﺎن را ﺣﻼل ﻣداﻧﺴﺘﻨﺪ و ﻓﻘﻂ ﺳﻼم ﻫﻤﺘﺎﺎن اﺧﻮاﻧ ﺧﻮد را ﺎﺳﺦ ﻣدادﻧـﺪ و از ﺧﻮردن ذﺑﺤﻪ دﺮان ﺧﻮدداری ﻣﺮدﻧﺪ. ﺑﺮای ﻣﺜﺎل، اﺧـﻮان ﻫﻨـﺎم ﻓﺘﺢ ﻃﺎﺋﻒ ﺑﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن اﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﺳﺎﻦ در ﻃﺎﺋﻒ رﺣـﻢ ﻧﺮدﻧـﺪ؛ آﻧـﺎن ﺷﺦ زواوی، ﻣﻔﺘ ﺷﺎﻓﻌﻣﺬﻫﺒﺎن و ﺴﺮان ﺷﺦ ﻋﺒﺪاﻟﻘﺎدر ﺷﺒ، ﺧـﺎدم ﻌﺒﻪ، را ﺸﺘﻨﺪ.

و دوم: ﺧﺸﻮﻧﺖ و ﺑرﺣﻤ

اﺧﻮاﻧﻫــﺎ ﺑﺴــﺎر ﺧﺸــﻦ و ﺑــرﺣﻢ ﺑﻮدﻧﺪ. آﻧﺎن ﺣﺘ ﺑـﻪ زﻧـﺎن و ﻮدـﺎن و اﺳــﺮا و ﻨﺎﻫﻨــﺪﺎن رﺣــﻢ ﻧﻤﺮدﻧــﺪ. در واﻗﻊ آﻧﺎن ﻣﺮگ ﺑﻮدﻧﺪ.

و ﺳﻮم: ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺎ ﺗﻨﻮﻟﻮژی روز

 اﺧــﻮان اﻟﺘﻮﺣــﺪ ﻣﻌﺘﻘــﺪ ﺑــﻮد ﺻــﻨﺎﻊ ﺟﺪــﺪی ﻫﻤﻮن ﺗﻠﺮاف، ﺗﻠﻔﻦ، ﺑﺳﻢ، ﺑﺮق، ﺗﻠﻮﺰـﻮن، ﻣﺎﺷﻦ، ﻫﻮاﻤﺎ اﺑـﺰار ﺷـﻄﺎناﻧﺪ و ﻧﺒﺎـﺪ از آنﻫـﺎ ﺑﻬﺮه ﺑـﺮد.

و ﻬﺎرم: ﻟﺒﺎس و ﻇﺎﻫﺮ

در ﻇﺎﻫﺮ و ﻟﺒﺎس ﻫﻢ از دﺮان ﻣﺘﻤﺎﺰ ﺑﻮدﻧﺪ. ﺮاﻫﻨﺸﺎن ﻗﺪری ﻮﺗـﺎهﺗﺮ از ﺳﺎﺮ اﻓﺮاد ﺑﻮد. دﺳﺘﺎر ﺳﻔﺪی ﺑﻪ ﺳـﺮ ﻣﺑﺴـﺘﻨﺪ. رﺶﻫﺎﺸـﺎن را ﺑﻠﻨـﺪ ﻣﺮدﻧــﺪ و ﺳﺒﻞﻫﺎﺸــﺎن را ﻣﺗﺮاﺷــﺪﻧﺪ. . در واﻗﻊ ﻣﺗـﻮان ﻔـﺖ داﻋﺸـﻫﺎ از ﻧﺴﻞ اﺧﻮاناﻟﺘﻮﺣﺪ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن ﻫﺴﺘﻨﺪ.

ﺣﺮﺖ ﺟﻬﻤﺎن اﻟﻌﺘﺒ

 در ﺳــﺎل ۱۹۷۹ ــﺮو ِه ﻣﺴــﻠﺤ ﺑــﻪ رﻫﺒــﺮی ﺟﻬﻤــﺎن اﻟﻌﺘﺒــ3 ﻋﻠــﻪ ﺣﺎﻤﺖ آلﺳﻌﻮد ﺑﻪ ﺎ ﺧﺎﺳـﺖ و ﺑـﻪ ﻣـﺪت ﻫﻔـﺪه روز ﻣﺴـﺠﺪاﻟﺤﺮام را اﺷــﻐﺎل ــﺮد.4 از اــﻦ ــﺮوه ﺑــﺎ ﻧﺎمﻫــﺎ ﻣﺎﻧﻨــﺪ اﻻﺧــﻮان اﻟﺠــﺪد اﺧــﻮاناﻟﺘﻮﺣــﺪیﻫــﺎی ﺟﺪــﺪ(، ﺟﻬﻤﺎﻧــﻪ، ﺣﺮــﺔ ﺟﻬﻤــﺎن اﻟﻌﺘﺒــ، اﻟﺠﻤﺎﻋﺔ اﻟﺴﻠﻔﺔ اﻟﻤﺤﺘﺴﺒﺔ ـﺎد ﻣﺷـﻮد. آﻏـﺎز اـﻦ ﻓﻌﺎﻟـﺖ را ﺑﺎـﺪ ﺑـﺎ ﺣﻀﻮر اﻟﺒﺎﻧ در داﻧﺸـﺎه ﻣﺪﻨـﻪ ﻣـﺮﺗﺒﻂ داﻧﺴـﺖ. در ﺳـﺎل ۱۹۶۱ ﺷـﺦ ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ ﺑﻦﺑﺎز از ﺷﺦ ﻣﺤﻤﺪ ﻧﺎﺻﺮاﻟﺪﻦ اﻟﺒﺎﻧ ﺑـﺮای ﺗـﺪرﺲ در اـﻦ داﻧﺸﺎه دﻋﻮت ﺮد. ﺑﺎ ﺣﻀﻮر اﻟﺒﺎﻧ روح ﺟﺪﺪی در اـﻦ ـﺮوه دﻣـﺪه  ﺷﺪ.

ﻧﻈـﺎم ﺳﻌﻮدی را ﺑﻪ دﻻﻞ ذﻞ ﻓﺎﻗﺪ ﻣﺸﺮوﻋﺖ داﻧﺴﺖ:

۱. آلﺳﻌﻮد دﻦ را ﺑﻪ ﻋﻨﻮان وﺳﻠﻪای ﺑﺮای رﺳﺪن ﺑﻪ اﻫﺪاف دﻧـﻮی در ﺧﺪﻣﺖ ﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ.

. آلﺳﻌﻮد ﻗﺮﺸ ﻧﺴﺘﻨﺪ و ﺻﻼﺣﺖ ﺣﺎﻤﺖ ﻧﺪارﻧﺪ.

۳. ﺳﻠﻮک و دﺳﺘﻮرﻫﺎی آلﺳﻌﻮد ﺑﺎ اواﻣﺮ اﻟﻬ در ﺗﻀﺎد اﺳﺖ. ﺟﻬﻤــﺎن ﺑــﺮ ﻫﻤــﻦ اﺳــﺎس از ــﺮواﻧﺶ ﺧﻮاﺳــﺖ اــﺮ در ﻣــﺪارس، داﻧﺸﺎهﻫﺎ ﺎ ادارهﻫﺎی واﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺣﻮﻣﺖ آلﺳﻌﻮد اﺷﺘﻐﺎل ﺑﻪ ﺗﺤﺼﻞ ـﺎ ﺎر دارﻧﺪ زودﺗﺮ اﻧﺼﺮاف دﻫﻨـﺪ. ﺟﻬﻤـﺎن اﻟﻌﺘﺒـ آلﺳـﻌﻮد را ﻃـﺎﻏﻮت ﻣﺧﻮاﻧﺪ و ﺣﺎﻤﺖ آﻧﺎن را ﻧﺎﻣﺸﺮوع ﻣداﻧﺴﺖ.

در ﻧﻬﺎﺖ ﺟﻬﻤﺎن اﻟﻌﺘﺒ در ۹ ژاﻧﻮﻪ ۱۹۸۰ اﻋﺪام ﺷﺪ. ﺮـﻪ اـﻦ ﻏﺎﺋﻠـﻪ ﻇﺎﻫﺮا ً ﺧﺎﺗﻤﻪ ﺎﻓﺖ، اﻣﺎ روح ﻗﺎم ﺟﻬﻤﺎن، ـﻪ اﻋﺘـﺮاض و ﺷـﻮرش ﻋﻠـﻪ ﺣﺎﻢ ﺑﻮد، ﺑﺎﻗ ﻣﺎﻧﺪ و ﻣﺒﺪأ و ﻣﻨﺸﺄ ﺪاﺶ ﺟﺮﺎن ﺻﺤﻮه و ﺟﺮـﺎنﻫـﺎی ﻣﻌﺎرض ﺑﺎ آلﺳﻌﻮد در ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن شد.

ﺟﺮﺎن ﺟﺎﻣﺔ ﺎ ﻋﺎﻟﻤﺎن درﺑﺎری

 ﻣﺮداد ۲ /۱۳۶۹ اوت ۱۹۹۰ ﻋﺮاق ﺑﻪ ﻮﺖ ﺣﻤﻠﻪ، و ﺑﺨﺸ از ﺧـﺎک اﻦ ﺸﻮر را ﺗﺼﺮف ﺮد. ﺣﻀﻮر ارﺗﺶ ﻋﺮاق در ﻮـﺖ، رﺋـﺲﺟﻤﻬـﻮر آﻣﺮﺎ و ﺎدﺷﺎه ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن را ﻧﺮان ﺮد. ﺑﻮشِ ﺪر، ﻧﺰ از ﺗﺴﻠﻂ ﻋـﺮاق ﺑـﺮ ﺎهﻫﺎی ﻧﻔﺖ ﻮﺖ ﻧﺮان ﺑﻮد. ﻣﻠ ﻓﻬﺪ ﻫﻢ از ﺣﻀﻮر ارﺗﺶ ﺻـﺪام در ﻧﺰد ﻣﺮزﻫﺎی ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن اﺣﺴﺎس ﺧﻄﺮ ﺮد. آﻣﺮـﺎ ﺧﻮاﺳـﺘﺎر اﺳـﺘﻘﺮار ﺎﺎهﻫﺎی ﻧﻈﺎﻣ در ﺸـﻮر ﻋﺮﺑﺴـﺘﺎن ﺷـﺪ.1 ﻓﻬـﺪ ـﺬﺮﻓﺖ و اﺟـﺎزه داد ﺳﻼح و ﺳﺮﺑﺎزان ﻏﺮﻣﺴﻠﻤﺎن آﻣﺮﺎ در ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن ﺎﺎه ﺗﺄﺳﺲ ﻨﻨﺪ.2 اﻦ اﻗـﺪام آلﺳـﻌﻮد ﺑـﺎ ﻣﻮاﻓﻘـﺖ و ﻣﺨﺎﻟﻔـﺖ ﺟﻤﻌـ از ﻋﻠﻤـﺎی وﻫـﺎﺑ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن ﻣﻮاﺟﻪ ﺷﺪ. ﻫﺌﺖ ﺒﺎر ﻋﻠﻤـﺎ، و در رأس آﻧـﺎن ﺷـﺦ ﻋﺒـﺪاﻟﻌﺰﺰ ﺑــﻦﺑــﺎز، درﺧﻮاﺳــﺖ ﻤــ از ﻔــﺎر و ورود آﻧــﺎن ﺑــﻪ ﻋﺮﺑﺴــﺘﺎن را ﺟــﺎﺰ داﻧﺴﺘﻨﺪ.3 ﻟﺒﺮالﻫﺎی ﺳﻌﻮدی، ﻫﻤﻮن ﻏﺎزی اﻟﻘﺼـﺒ، از اـﻦ ﺗﺼـﻤﻢ ﺎدﺷﺎه دﻓﺎع ﺮدﻧﺪ.4 اﻣﺎ ﺮوﻫ از ﻋﻠﻤﺎی وﻫﺎﺑ، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺳـﻔﺮ اﻟﺤـﻮاﻟ و ﺳﻠﻤﺎن اﻟﻌـﻮده و ﻋـﺎﺋﺾ اﻟﻘﺮﻧـ، ﺑـﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔـﺖ ﺑـﺎ اـﻦ اﻗـﺪام آلﺳـﻌﻮد ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ.1 آﻧـﺎن در ﺧﻄﺒـﻪﻫﺎی ﻧﻤـﺎز ﺟﻤﻌـﻪ ﺑـﻪ اﻋﺘـﺮاض از اـﻦ اﻗـﺪام آلﺳﻌﻮد ﺳﺨﻦ ﻔﺘﻨﺪ و ﻧﻮارﻫﺎی ﺻـﻮﺗ ﺳﺨﻨﺎﻧﺸـﺎن در ﻋﺮﺑﺴـﺘﺎن ﺨـﺶ ﺷﺪ. در ﻣﻘﺎﺑﻞ، ﺷﺦ ﻣﺤﻤﺪ اﻣﺎن ﺟﺎﻣ ﺑﻪ دﻓﺎع ﺗﻤﺎمﻗﺪ از اﻗﺪام ﺣﻮﻣﺖ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ و ﺳﺨﻨﺎن ﻣﻌﺘﺮﺿﺎن را ﺑﺎﻃﻞ و ﺑاﺳﺎس ﺷﻤﺮد. اﻦ اﻗـﺪام ﺷـﺦ ﻣﺤﻤﺪ اﻣﺎن ﺟﺎﻣ ﺑﺎ ﺣﻤﺎﺖ ﺑﺮﺧ از ﻋﻠﻤﺎ ﻫﻤﺮاه ﺷﺪ و اﻧـﺪ ﺑﻌـﺪ ﺑـﻪ ﻋﻨﻮان ﺟﺮﺎن ﻓﺮی ﺟﺎﻣﻪ ﺷﻬﺮت ﺎﻓﺖ.

ﻣﻬﻢﺗﺮﻦ وﻫﺎی ﺟﺮﺎن ﺟﺎﻣـﻪ ﻋﺒﺎرتاﻧـﺪ از: رواﺑـﻂ ﻧﺰدـ ﺑـﺎ آلﺳﻌﻮد و دﻓﺎع ﺗﻤﺎمﻗﺪ از آنﻫﺎ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان وﻟ اﻣﺮ، اﻋﺘﻘـﺎد ﺑـﻪ ﻣﺠـﺎزﻧﺒﻮدن ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ و ﺧـﺮوج ﻋﻠـﻪ آلﺳـﻌﻮد؛ ﺗﻔـﺮ ﺳـﺪ ﻗﻄـﺐ ﺑـﻪ ﻋﻨـﻮان ـﺪر ﺟﻤﺎﻋﺖﻫﺎی ﺟﺪﺪ، ﻤـﺮاه و ﺑـﺪﻋﺖـﺬار ﺧﻮاﻧـﺪن ﻣﺒﻠﻐـﺎن و رﻫﺒـﺮان ﺣﺮﺖﻫﺎی ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺑﺎ ﻧﻈﺎم آلﺳﻌﻮد.

ﺟﺮﺎن ﻓﺮی ﻣﺘﻤﺎﻞ ﺑﻪ اﺧﻮاناﻟﻤﺴﻠﻤﻦ و ﺳﺪ ﻗﻄﺐ ﺳــﺎلﻫــﺎی ۱۹۶۰م. ﺑــﻪ ﺑﻌــﺪ، ﺟﻤــﺎل ﻋﺒﺪاﻟﻨﺎﺻــﺮ ﺑــﻪ دﻧﺒــﺎل ﺴــﺘﺮش

ﻧﺎﺳﻮﻧﺎﻟﺴﻢ ﻋﺮﺑ ﺑﻮد و اﺧﻮاناﻟﻤﺴﻠﻤﻦ و ـﺮواﻧﺶ ﻣـﺎﻧﻌ ﺑـﺮ ﺳـﺮ راه ﺟﻤﺎل ﻋﺒﺪاﻟﻨﺎﺻﺮ ﺑﻮدﻧﺪ. دوﻟﺖﻫﺎی ﻣﺼـﺮ، ﺳـﻮرﻪ و اردن ـﻪ ﺑـﻪ ﺗﻔـﺮ ﻧﺎﺳﻮﻧﺎﻟﺴﻢ ﻋﺮﺑ ﺮدن ﻧﻬﺎده ﺑﻮدﻧﺪ در ﺧﻼل ﺳـﺎلﻫـﺎی ۱۹۶۶-۱۹۶۵ ﺣﺮﺖ اﺧﻮاناﻟﻤﺴﻠﻤﻦ را ﺑﻪﺷﺪت ﺳﺮﻮب ﺮدﻧـﺪ.3 ﺑﺮﺧـ از رﻫﺒـﺮان و اﻋﻀﺎی اﺧﻮاناﻟﻤﺴﻠﻤﻦ را اﻋﺪام و ﺎ ﺑﺎزداﺷﺖ ﺮدﻧـﺪ ﺑﺮﺧـ ﻧـﺰ ﺑـﺮای ﻓﺮار از ﻣﺠﺎزات در ﻓﺮ ﻣﻬﺎﺟﺮت ﺑﻪ ﺸﻮرﻫﺎی دﺮ ﺑﻮدﻧﺪ. ﻣﻠ ﻓﺼـﻞ ﻪ از ﺴﺘﺮش ﺗﻔـﺮ ﻧﺎﺳﻮﻧﺎﻟﺴـﻢ ﻋﺮﺑـ ﺑـﻪ رﻫﺒـﺮی ﺟﻤـﺎل ﻋﺒﺪاﻟﻨﺎﺻـﺮ وﺣﺸﺖ داﺷﺖ، از ورود رﻫﺒﺮان اﺧﻮان ﺑﻪ ﺸﻮرش اﺳﺘﻘﺒﺎل ﺮد؛4 ﺮا ـﻪ رﻫﺒﺮان اﺧﻮان ﺗﻮان ﺗﻘﺎﺑﻞ و روﺎرو ﻓﺮی ﺑﺎ ﺟﻨﺒﺶ ﺟﻤﺎل ﻋﺒﺪاﻟﻨﺎﺻﺮ را داﺷﺘﻨﺪ و ﺣﻀﻮر ﻓﻌﺎل آﻧﺎن در ﺳﻌﻮدی ﻣﺎﻧﻊ از اﻧﺘﺸﺎر ﺗﻔﺮ ﺎنﻋﺮﺑﺴﻢ در ﻣﺎن ﺟﻮاﻧﺎن ﺳﻌﻮدیﺗﺒﺎر ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ. اﻦ ﻣﺴـﺎﻟﻪ ﻣﻮﺟـﺐ ﺷـﺪ ﻋﺮﺑﺴـﺘﺎن ﺑﺮﺧ از رﻫﺒﺮان و اﻋﻀﺎی اﺧﻮاناﻟﻤﺴﻠﻤﻦ ﻫﻤﻮن ﻣﻨﺎع ﺧﻠﻞ اﻟﻘﻄـﺎن، ﺷﺦ ﻋﺸﻤﺎوی ﺳﻠﻤﺎن، ﻣﺼﻄﻔ اﻟﻌﺎﻟﻢ، ﻋﺒﺪاﻟﻌﻈﻢ ﻟﻘﻤﺔ، ﻣﺤﻤﺪ ﺳـﺮور ﺑﻦ ﻧﺎﻒ زﻦ اﻟﻌﺎﺑـﺪﻦ، ﻣﺤﻤـﺪ ﻗﻄـﺐ و ﻣﺤﻤـﺪ اﻟﻐﺰاﻟـ1 را ﺑـﻪ ﺮﻣـ ﺑﺬﺮد. ورود اﺳﻼم ﺳﺎﺳ ﺑﻪ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن و ﺪاﺶ ﺟﺮﺎن ﻣﺬﻫﺒ ﻣﺨﺎﻟﻒ آل ﺳﻌﻮد از ﺟﻤﻠﻪ آﺛﺎر ﺣﻀﻮر رﻫﺒﺮان اﺧﻮان در ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن ﺑـﻮد. ﻣﻬـﺎﺟﺮان اﺧﻮاﻧ ﻣﻮاﺿﻊ ﺿﺪ ﻏﺮﺑ داﺷﺘﻨﺪ و ﻫﻤﻦ اﻣﺮ ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪ دﺪﺎه وﻫﺎﺑﺎن ﻣﺒﻨ ﺑﺮ ﻃﺮد ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن ﻏﺮ وﻫﺎﺑ ﻤ ﺗﻌﺪﻞ ﺎﻓﺘـﻪ و ﺟـﺎی ﺧـﻮد را ﺑـﻪ دﺪﺎه ﺿﺪ ﻏﺮﺑ ﺑﺪﻫﺪ.

اﻟﻒ. ﺟﺮﺎن ﻗﻄﺒﻪ: ﻣﺤﻤﺪ ﻗﻄﺐ از رﻫﺒـﺮان ﺟﺮـﺎن ﻣﺘﻤﺎـﻞ ﺑـﻪ اﺧﻮان اﻟﻤﺴـﻠﻤﻦ در ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن اﺳﺖ. وی ﺑﺮادر ﺳﺪ ﻗﻄﺐ اﺳﺖ. ﺳﺪ ﻗﻄﺐ ﺗﺄﺛﺮﺬارﺗﺮﻦ ﻓﺮد ﺑﺮ ﺷﺨﺼﺖ ﻣﺤﻤﺪ ﻗﻄﺐ ﺑﻮد.4 ﺑﻪ اﺗﻬﺎم ﺗﺠﺪﺪ ﺎپ ﺘﺎبﻫﺎی ﺑـﺮادرش »ﺳﺪ ﻗﻄﺐ از ﺎر در وزارت ﻓﺮﻫﻨ ﻣﺼﺮ ﻋﺰل ﺷﺪ و ﺳﻪ ﺳـﺎل و اﻧـﺪی را در زﻧﺪان ﻗﺎﻫﺮه ﺳﺮ ﺮد. ﻣﺤﻤﺪ ﻗﻄﺐ ﺲ از رﻫﺎ از ﺑﻨﺪ، ﺑﻪ ﻋﺮﺑﺴـﺘﺎن رﻓﺖ. ﻗﺮﺐ ﺑﻪ ۵۰ ﺳﺎل در ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن زﻧﺪ ﺮد ﺗﺎ آﻧﻪ ۱۴ آورﻞ ۲۰۱۴ م. در ﻣﻪ درﺬﺷﺖ. در ﻃـﻮل ﻣـﺪت اﻗـﺎﻣﺘﺶ در ﻋﺮﺑﺴـﺘﺎن ﺑـﻪ ﺗـﺄﻟﻒ، ﺗﺪرﺲ و ﻧﻈﺎرت ﺑﺮ ﺎﺎنﻧﺎﻣﻪﻫﺎی داﻧﺸﺠﻮﺎن داﻧﺸﺪه ﺣﻘـﻮق داﻧﺸـﺎه اماﻟﻘﺮی )ﻣﻪ( و داﻧﺸﺎه ﻣﻠ ﻋﺒﺪاﻟﻌﺰﺰ )ﺟﺪه( ﺮداﺧـﺖ.1 ﺷﺨﺼـﺖ ﻋﻠﻤ، ﻗﻠﻢ ادﺒﺎﻧﻪ، و ﻓﻌﺎﻟﺖﻫﺎی ﻣﺤﻤﺪ ﻗﻄﺐ در داﻧﺸﺎهﻫﺎی ﻋﺮﺑﺴـﺘﺎن ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪ وی ﻣﺪرﺳﻪ و ﺟﺮﺎن ﻓﺮی ﺧﺎﺻـ را ﺪـﺪ آورد ـﻪ ﺑﺸـﺘﺮ ﺮوان آن داﻧﺸﺠﻮﺎن ﺳﻌﻮدی ﺑﻮدﻧـﺪ.

ﻣﺤﻤﺪ ﻗﻄﺐ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻮد ﻏﺮب و ﻇﺎﻫﺮ ﻓﺮﺒﻨﺪه ﻓﺮﻫﻨ ﻏﺮب ﺑﺰرگﺗـﺮﻦ ﻓﺘﻨﻪای اﺳﺖ ﻪ اﻣﺮوزه ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن ﺑﺪان ﻣﺒﺘﻼ ﺷﺪهاﻧﺪ.3 ﻋﻠﻮم اﻧﺴﺎﻧ ﻏﺮﺑ ــ از ﺟﻠﻮهﻫــﺎی اــﻦ ﻓﺘﻨــﻪ اﺳــﺖ. ﻋﻠــﻮم اﻧﺴــﺎﻧ اﺳــﻼﻣ و ﻏﺮﺑــ ﺗﻔﺎوتﻫﺎی رﺸﻪای ﺑﺎ ﻫﻢ دارﻧﺪ. ﻋﻠﻮم اﻧﺴﺎﻧ در ﻏﺮب در ﻓﻀﺎی دﺷﻤﻨ ﺑﺎ دﻦ رﺷﺪ ﺮد. ﻏﺮﺑﻫﺎ اﻧﺴﺎن را ﻣﺮﺟﻊ و ﻣﺤﻮر ﻋﻠﻮم اﻧﺴﺎﻧ ﻣداﻧﻨﺪ ﻧﻪ ﺧﺪا. آﻧﺎن ﻧﻈﺮﻪ داروﻦ درﺑﺎره ﺣﻮانﺑﻮدن اﻧﺴﺎن را ﺑﻪ ﻋﻨـﻮان ـ اﺻـﻞ ﺬﺮﻓﺘﻨﺪ و ﻔﺘﻨﺪ اﻧﺴﺎن ﺣﻮان ﺗﺎﻣﻞﺎﻓﺘﻪ اﺳﺖ. اـﻦ ﻓـﺮ ﻣﺒﻨـﺎی ﻋﻠـﻮم اﻧﺴﺎﻧ ﻏﺮب ﺷﺪ و در روانﺷﻨﺎﺳ، ﺗﺮﺑﺖ، ﺟﺎﻣﻌﻪﺷﻨﺎﺳ، اﻗﺘﺼـﺎد و  رﺸﻪ دواﻧﺪ. ﻣﺘﺄﺳﻔﺎﻧﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن اﻦ ﻋﻠﻮم ﻏﺮﺑ را ﺑﺎ ﻋﻨﻮان ﻋﻠـﻮم اﻧﺴـﺎﻧ  ﺑﻪ ﺸﻮرﻫﺎ و ﻣﺪارس ﺧﻮد راه دادﻧـﺪ و ﻤـﺎن ﺮدﻧـﺪ اـﻦ دﺳـﺘﻪ از ﻋﻠـﻮم ﻮاﻓﻖ ﺑﺎ دﻦ آنﻫﺎ اﺳﺖ. ﺣﺎل آﻧﻪ ﻗﺮآن ﻣﻓﺮﻣﺎﺪ اﻧﺴﺎن ﺧﻠﻔﻪ ﺧـﺪا ﺑـﺮ روی زﻣﻦ اﺳﺖ و اﻧﺴﺎن اﻧﺴﺎن اﺳﺖ ﻧﻪ ﺣﻮان. اﻣﺎ اﻨﻮن وﻗﺖ آن رﺳﺪ ﻪ ﺧﻮد را از ﺑﻨﺪ اﻦ دﺳﺘﻪ از ﻋﻠﻮم رﻫﺎ ﻨﻢ.

ب. ﺟﺮﺎن ﺳﺮورﻪ

 ﺳﺮورﻪ از ﺟﺮﺎنﻫﺎی ﻣﺬﻫﺒ اﺳﺖ ﻪ در ﻣﺎن وﻫﺎﺑﺎن ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن روﺪه و ﺮوان و ﺎﺎهﻫـﺎی ﻓﺮاواﻧـ در ﻋﺮﺑﺴـﺘﺎن و ﺸـﻮرﻫﺎی ﻋﺮﺑـ دارد. ﻣﺤﻤﺪ ﺳﺮور ﺑﻦ ﻧﺎﻒ زﻦ اﻟﻌﺎﺑﺪﻦ ﺎﻪـﺬار اـﻦ ﺟﺮـﺎن ﻓـﺮی اﺳﺖ. وی در ﺳﺎل ۱۹۳۸ در ﺣﻮران ﺳـﻮرﻪ ﻣﺘﻮﻟـﺪ ﺷـﺪ و ﺑـﻪ ﻋﻀـﻮﺖ اﺧﻮان اﻟﻤﺴﻠﻤﻦ دﻣﺸﻖ درآﻣﺪ.

ﻣﺤﻤـﺪ ﺳـﺮور ﻧﻘـﺶ ﻣﻬﻤـ در ﻓﺮﺳـﺘﺎدن ﺠﺎﻫﺪان ﺑﺮای ﺣﻀﻮر در اﻓﻐﺎﻧﺴـﺘﺎن داﺷـﺖ. ﺳـﺮوریﻫﺎ ﻣﻌﺘﻘـﺪ ﺑﻮدﻧـﺪ ﺳﻠﻔﻫﺎی وﻫﺎﺑ در ﻋﺮﺻﻪ ﺳﺎﺳﺖ ﺳﺎﻦ و ﻏﺮﻓﻌﺎل اﻧﺪ. اﻓﺎر ﺳﺮوریﻫﺎ و ﻗﻄﺒﻫﺎ و ﺳﻠﻔﻫﺎی ﺟﻬﺎدی ﺑﺴﺎر ﺑـﻪ ﻫـﻢ ﻧﺰدـ اﺳﺖ. ﺬﺮش اﻓﺎر ﺳﺎﺳ و ﺟﻬﺎدی ﺳﺪ ﻗﻄﺐ از ﺳـﻮی ﺳـﺮوریﻫﺎ و ﺟﻬﺎدیﻫﺎ، ﻋﺎﻣﻞ اﻦ ﻗﺮاﺑﺖ و ﻧﺰدـ در ﺑﺎورﻫـﺎ اﺳـﺖ. ﺑﺸـﺘﺮ رﻫﺒـﺮان ﺳﺮورﻪ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻣﺤﻂ و ﻓﻀﺎی ﻓﺮی ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن ﻫﻤﻮاره ﺑﺎ ﺳﺨﻦ و ﻗﻠـﻢ در ﺻﺪد ﻣﺒﺎرزه ﺑـﺎ ﺗﺸـﻊ و ﺳﻮﻻرﺴـﻢ ﺑﻮدهاﻧـﺪ. ﺳـﺮوریﻫﺎ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧـﺪ وﻻﺖ از آن ﻋﻠﻤﺎ و ﻓﻘﻬﺎ اﺳﺖ ﻧﻪ ﺎدﺷﺎﻫﺎن. در دوره ﻧﺨﺴﺖ وﻫﺎﺑﺖ ﻧـﺰ اﻦﻮﻧﻪ ﺑﻮد. زﺮا ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺳﻌﻮد ﺑﺎ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﺒـﺪاﻟﻮﻫﺎب ﺑﻌـﺖ ـﺮد، اﻣﺎ ﻋﺲ اﻦ ﻗﻀﻪ اﺗﻔﺎق ﻧﻔﺘﺎد. ﺑﻨﺎﺑﺮاﻦ، او در ﺻﺪر ﺑـﻮد و ﻣﺤﻤـﺪ ﺑـﻦ ﺳﻌﻮد در ذﻞ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺪاﻟﻮﻫﺎب ﻗﺮار داﺷﺖ. اﻣﺮوز ﻧﺰ ﻓﻘﻬـﺎ ﺑﺎـﺪ در ﺻﺪر ﺑﺎﺷﻨﺪ و ﺎدﺷﺎﻫﺎن در ذﻞ.

وﻫﺎﺑﺎن ﻨﺪ ﺗﻔﺎوت اﺳﺎﺳ ﺑﺎ ﺳﺮورﻪ دارﻧﺪ. وﻫﺎﺑـﺎن ﻫﻤـﻮاره ـﺮو و ﺸﺘﺒﺎن ﺣﺎﻤﺖ آلﺳﻌﻮد ﺑﻮدهاﻧﺪ و ﻫﺎه درﺻﺪد ﻣﻌﺎرﺿﻪ و ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺎ آلﺳﻌﻮد ﺑﺮﻧﺎﻣﺪهاﻧﺪ. در ﺣﺎﻟ ﻪ ﺑـﺮوز ﺑﺮﺧـ ﺣـﻮادث ﻣﻮﺟـﺐ ﺷـﺪ ﺳﺮوریﻫﺎ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺎ ﻧﻈﺎم ﺣﺎﻢ ﺑﺮ ﻋﺮﺑﺴـﺘﺎن ﺑﺮﺧﺰﻧـﺪ. ﻋﺮﺑﺴـﺘﺎن در ﺳﺎل ۱۹۹۰ و ۱۹۹۱ ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮر دﻓﻊ ﺣﻤﻠﻪ اﺣﺘﻤـﺎﻟ ﺻـﺪام، ﺑـﻪ ﻧﺮوﻫـﺎی ﻧﻈﺎﻣ آﻣﺮﺎ اﺟﺎزه ورود ﺑﻪ ﺸﻮرش را داد. ﺑﺴﺎری از ﻋﻠﻤـﺎی ﺳـﺮوری از ﺟﻤﻠﻪ ﺳﻠﻤﺎن اﻟﻌﻮده، ﻋﺎﺋﺾ اﻟﻘﺮﻧ، ﺳﻔﺮ اﻟﺤﻮاﻟ، ﻧﺎﺻﺮ اﻟﻌﻤﺮ ﺑﻪ اﻦ اﻗﺪام اﻋﺘﺮاض ﺮدﻧﺪ آﻧﺎن ﻓﺴﺎد ﺴـﺘﺮده  و ﺷـﻮه زﻧـﺪ ﻏـﺮ اﺳـﻼﻣ آلﺳﻌﻮد را ﻣﻮرد ﺮﺳﺶ ﻗﺮار دادﻧﺪ ﻫﻤﻨﻦ ﻣ ﻔﺘﻨﺪ ﺑﺎ آﻧـﻪ ﺎدﺷـﺎﻫ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن از ﺳﺮﻣﺎﻪ و ﺑﻮدﺟﻪ دﻓﺎﻋ ﻓﺮاواﻧ ﺑﺮﺧﻮردار اﺳﺖ ـﺮا ﻗـﺎدر ﺑـﻪ دﻓــﺎع از ﺧــﻮد در ﺑﺮاﺑــﺮ ﺻــﺪام ﻧﺴــﺖ؟1 ﺳــﺮوریﻫﺎ وﻫﺎﺑــﺎن را اﻓــﺮادی ﻗﺸﺮیﻧﺮ و ﻇـﺎﻫﺮﺑﻦ ﺧﻄـﺎب ﻣﻨﻨـﺪ در ﻋـﻮض ﺑﺎورﻫـﺎی ﺟﻬـﺎدی و ﺳﺎﺳ ﺳﺮوریﻫﺎ ﺧﺸﻢ ﻋﺎﻟﻤﺎن وﻫﺎﺑ را ﺑﺮاﻧﺨﺖ. وﻫﺎﺑﺎن ﻣﻮﻨـﺪ ﺷﺦ ﻣﺤﻤﺪ ﺳﺮور ﺑﺎ ﺘﺐ ﺗﻮﺣﺪ دﺷﻤﻦ اﺳﺖ. ﺳﺮوریﻫﺎ، در ﻋﻦ اﻧﺘﻘﺎد ﺑﻪ وﻫﺎﺑﺎن ﺑﻪ اﺧﻮان ﻫﻢ اﻧﺘﻘﺎد دارﻧﺪ. آﻧﺎن ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ رﻓﺘﺎر اﺧﻮاناﻟﻤﺴـﻠﻤﻦ در ﺑﺮﺧ اﻣﻮر ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺬﺮش دﻣﻮﺮاﺳ ﻏﺮﺑ، ﺣﺰﺑﺮی، ﻣﺴـﺌﻠﻪ زن، و ﻣﺴـﺎﺋﻞ ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﺗﻮﺣﺪ ﺑﺎ ﺗﺴﺎﻫﻞ و ﻋﻘﺐﻧﺸﻨ از ﻣﻌﺎرﻫﺎ ﻫﻤﺮاه ﺑﻮده  و اﻦﻮﻧﻪ رﻓﺘﺎرﻫﺎ ﺗﻮﺟﻪﺷﺪﻧ ﻧﺴﺖ. ﻣﺤﻤﺪ ﺳﺮور ﻫﺎه ﻋﻨﻮان ﺳﺮورﻪ را ﻧ

نجد در زمان شیخ محمد بن عبد الوهاب: شرک همه جای نجد را گرفته بود، مردم با درخت و سنگ و قبور  تبرک می جستند و خرافه پرستی خیلی زیاد بود. و کسی نبود که آنها را از این خرافه باز دارد و شیخ محمد بن عبد الوهاب سعی کرد که آنها را از این بدعات و شرک دور بدارد اما آنها نمی کردند.

رفتن شیخ محمد بن عبد الوهاب برای حج: به قصد حج از عیننه خارج شد و بعد از فراغت با یک عالم بنام عبد الله بن ابراهیم بن سیف در مدینه ملاقات کرد و او  برای ادمه تبلیغ شیخ محمد بن عبد الوهاب را تشویق نمود. و بعد با شیخ محمد حیاة سندی ملاقات داشت.

سفر های علمی: به مدت طولانی در مدینه ماند، بعد نجد رفت، و بصر و شام هم رفت، در بصره پیش محمد المجموعی درس خواند، مردم بصره وقتی بر عقائد شیخ آگاه شدند آن را از بصره خارج کردند، و شیخ رو به هلاکت بود که ابو حمیدان او را از هلاکت نجات داد. بعد به سمت احساء حرکت نمود و از آنجا به سمت حریملاء رفت.

دعوت خود را جدی تر از حریملاء آغاز نمود که مردم مخالفت کردند و قول او را نپذیرفتند حتی پدرش هم مخالف او شد. و بعد از وفات پدرش دعوت خودش را علنی تر کرد که با مخالفت مردم مواجه شد. و درپی قتل او شدند.

از آنجا به سمت شهر عیینه، رئیس آن شهر عثمان بن حمد بن معمر خیلی ازش استقبال کرد و با جوهره  بنت عبد الله بن معمر ازدواج نمود. عثمان خیلی کمکش کرد و خرافاتی که در آن منطقه بود آنها را با کمک عثمان برداشت تا این که قبر زید بن خطاب را هم منهدم کردند.

این خبر خیلی شهرت پیدا کرده تا این که این خبر رئیس احساء و بنی خالد، سلیمان بن محمد شنید، سلیمان، عثمان را تهدید کرد. عثمان ترسید و شیخ را از خود جدا کرد، و سمت درعیه کوچ کرد.

اهل درعیه در غایت جهالت زندگی بسر می کردند و در آنها شرک اکبر و اصغر وجود داشت وشیخ آنها را هدایت نمود و حالشان خوب شد و خدا خیر و برکت به آنها لطف داشت و  با محمد بن سعود ملاقت کرد و باهم هم پیمان شدند و جهاد انجام دادند.

‏22‏/12‏/19

 


1)      یکی از آیاتی که بر این مساله تاکید دارد آیه یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اَللّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَیْکُمُ اَلسَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ اَلْحَیاةِ اَلدُّنْیا فَعِنْدَ اَللّهِ مَغانِمُ کَثِیرَةٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اَللّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اَللّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً »است. عونی می گوید: ابن عباس نقل می کند: عده‌ای از مسلمانان مردی را بعد از گفتن السلام علیکم» کشتند و اموالش را به غنیمت بردند. با این اتفاق، آیه ولاتقولوا لمن القی الیکم السلام لست مؤمنا» نازل شد. این آیه صریح در وجوب عمل به ظاهر افراد است. حتی اگر فرد شهادتین را نگفته است اما کلامی مانندسلام» را اظهار کرده است که نشان از اسلام او دارد باید او را مسلمان محسوب کرده و جانش را محفوظ بدارید.

2)      خداوند می فرماید: إِذا جاءَکَ‏ الْمُنافِقُونَ‏ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقینَ لَکاذِبُون‏(1) اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ‏ سَبیلِ‏ اللَّهِ‏ إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُون‏. وجه استدلال به این آیه کلام بزرگانی همچون شافعی است که قائل شده اند خداوند امر فرموده از قتل اینچنین افراد، بخاطر این که اسلام را اظهار کرده اند باید دست نگه داشت.

3)      حدیثی است که دال بر این است که اسامۀ بن زید شخصی که شهادت به وحدانیت خداوند را بیان کرد؛ به گمان این که از روی ترس شهادت گفت را به قتل رساند و پیامبر(ص) بخاطر این کارش او را مؤاخذه کرد.از این حدیث بدست می آید که هرچند قرائنی وجود داشته باشد که شخص مسلمان نیست اما اگر شهادتین را بگوید، بر ما لازم است که آن قرائن را کنار گذاشته و توجهی به آن ها نداشته باشیم.

4)      حدیثی است که حاکی از پرسش و پاسخی است که میان پیامبر اکرم و مقداد رخ داده است. مقداد از پیامبر(ص) می پرسد با کافری جنگ کردیم و او یکی از دستانم را قطع کرد. بعد از مقداری جنگ در وسط جنگ شهادتین را بیان کرد. آیا می توانم او را بکشم؟ پیامبر فرمودند: هرچند که دست تو را قطع کرده است نباید او را بکشی.

 نویسنده پس از نقل این روایت می نویسد: أبو عوانۀ بر اساس این حدیث بابی را ترتیب داده به این نام بیان حقن دماء من یقر بالإسلام من الکفار فی المحاربۀ و إن کان إقراره تقیۀ» نویسنده در این باره (بیان کننده شهادتین محکوم به اسلام است و نباید به قرائن خلاف اسلام عمل کرد) 15 دلیل بیان می کند.

بحث دوم: هر که با یقین وارد اسلام شد ، جز با یقین از آن بیرون نمی آید

با اظهار شهادتین، حکم اسلام گوینده قطعی می شود لذا به این راحتی نمی توان او را از اسلام خارج کرد. به عبارت دیگر مطلب یقینی را تنها با یقین دیگر می توان نفی کرد. نویسنده برای اثبات این سخن به روایاتی استناد می کند که دال بر این است که تکفیر مسلمانان از گناهان کبیره است. پیامبرخدا فرمود: من قال لاخیه یا کافر، فقد باء بها احدهما» کسی که به برادر مسلمانش نسبت کفر دهد، یقینا یکی از آن دو به کفر افتاده است؛ یعنی اگر این نسبت صحیح باشد که هیچ و الا خود گوینده به کفر سزاواتر است.

وی بعد از ذکر آیات و روایات و اقوال علماء می گوید بنابراین ما حق نداریم که حکم به کفر مسلمان کنیم مگر با علم و یقین به خروج او از اسلام پیدا کرده باشیم.

نویسنده می نویسد؛ از احمد درباره من لم یحکم بما انزل الله فاؤلئک هم الکافرون پرسیدند مقصود از کفر چیست؟ احمد در پاسخ گفت: منظور از کفر، کفری نیست که از ملت خارج شود (بلکه کفر مراتبی دارد) مثل ایمان.

از ابن حزم نقل می کند که می گفت: برای کسی که اسلام ثابت شده باشد؛ اسلامش زائل نمی شود مگر به اجماع و نص.

ابن تیمیه می گوید: هیچ کسی نمی تواند شخص دیگر را تکفیر کند هرچند او خطا کرده باشد مگر این که حجتی بر علیه او اقامه شده باشد. برای کسی که اسلامش به یقین ثابت شده باشد؛ اسلامش با شک زائل نمی شود.

در این فصل برخی از احادیث که مربوط به تکفیر به غیر حق است و در آن ها وعید داده شده را بیان می کند.

بحث سوم:معیار نقض الشهادتین، و درجات نقض شهادتین

نویسنده در این فصل قصد دارد به مسائلی بپردازد که باعث خروج شخص از اسلام می شود.

او می نویسد ورود شخص به اسلام بوسیله شهادتین بوده است پس خروجش هم بوسیله نقض شهادتین است. یعنی هر کاری که باعث نقض شهادتین شود؛ باعث خروج از اسلام می شود و بوسیله آن شخص تکفیر می شود.

اما سایر اعمالی که باعث نقض شهادتین نمی شود از کبائر یا صغائر بشمار می آیند و اهل سنت و جماعت اجماع دارند که نمی توان بوسیله آن اعمال شخصی را تکفیر کرد.

ناقض شهادتین بر دو دسته تقسیم می شود که هر کدام احکام مخصوص خودش را دارد:

1)      ناقضی که دلالت لغوی بر نقض شهادتین کند. یعنی شهادتین را تکذیب یقینی کند.

2)      ناقضی که نقض شهادتین را بصورت یقینی حاصل نمی کند.

قسم اول

مواردی که شهادت به توحید را نقض می کند عبارتند از:

1)      اعتقاد به وجود اله دیگر در کنار الله

2)      انکار وجود الله

3)      اعتقاد به الهی غیر از الله

مواردی که شهادت به رسالت را نقض می کند عبارتند از:

1)      عدم یقین به صدق پیامبر

2)      اعتقاد به عدم وجوب اطاعت از پیامبر

3)      بغض نسبت به پیامبر و یا این که از جایگاهش نزول بدهد.

چنانچه یکی از موارد مذکور در شخصی وجود داشته باشد و عذری هم مثل جهل و تأویل نداشته باشد؛ او را تکفیر معین می کنیم.

قسم دوم

این قسم در حقیقت بر اساس لوازمی که دارد منجر به نقض شهادتین می شود اما نمی توان بر اساس این لوازم کسی را تکفیر کرد زیرا احتمال می دهیم به لوازم آن معتقد نباشد در نتیجه هنوز نقض شهادتین صورت نگرفته است. تنها در صورتی می توان تکفیر کرد که یقین حاصل شود آن شخص ملتزم به لوازم است.

نویسنده پس از این مطلب به بیان و ارائه ادله عذر به جهل می پردازد. او معتقد است که بر اساس عقل و نقل عذر به جهل قطعی و ثابت شده است. برخی از دلایلی که ذکر می کند به شرح ذیل است.

1)      تکلیف جاهل، تکلیف به ما لا یطاق است و تکلیف اینچنینی خلاف آیه قرآن

[1] است.

2)      در تکلیف شرط است که عقل بصورت کامل تکلیف را درک کند. به همین جهت است که تکلیف از مجنون و بچه برداشته شده است؛ زیرا آن ها تکلیف را درک نکرده اند. چه فرقی میان مجنون و صبی با جاهل به تکلیف در عدم درک تکلیف وجود دارد که در آن دو قائل به رفع تکلیف شده اید اما در جاهل به رفع تکلیف قائل نشده اید.

3)      مؤاخذه عبد در صورتی که جاهل بوده است با عدالت سازگاری ندارد.

4)      و.

نویسنده می گوید: حکم اسلام برای افراد ابدی نیست بلکه ممکن است دچار ارتداد شود البته چیزی هائی که فقط شهادتین را  نقض کند ولا غیر.وی بر خلاف عقیده خوارج بر این باور است که معاصی کبیره موجب نقض اسلام نمی شود.

وی در تبین آیه و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون» می گوید: جماعتی از سلف صالح امت بر این باور بوده اند که این آیه درباره یهود است و مراد آنان از این شان نزول این است که تکفیر حاکمی است که بغیر ما انزل الله بوده و این حکم غیر ماانزل الله از روی عقیده کفری است ماندن کنار گذاشتن شریعت اسلام؛ بنابراین معنای آیه این نیست که هر حکم غیر ما انزل الله» ی موجب کفر باشد حتی اگر مقر اقرار به شهادتین داشته باشد.

عونی معتقد است نقض شهادتین به دو صورت محقق می شود.

1)      به صورت لفظی یعنی لفظ شهادتین را تکذیب کند. چنین کسی بدون شک مشرک و کافر شده است و هیچ عذر اعم از جهل و تاویل پذیرفته نیست. مانند اعتقاد به وجود خدائی دیگر از خداوند متعال. و نقض لفظی نبوت نیز کافر است مانند اینکه نبوت را تکذیب کند. ناسزا گوئی عمدی که موجب نقض الوهیت و ربوبیت خداوند بشود و پیامبرخدا که موجب نقض تنقیص و تکذیب و بغض باشد و اسلام و قرآن که دلالت بر عدم تصدیق دارد موجب کفر می شود.

البته باور به اینکه قرآن تحریف شده است اگر به دین ضربه بزند به طوری که با نقض آن نقض دلالت شهادتین می شود مانند اهل کتاب خواهد شد اما اگر باور به تحریف چنین نباشد از قسم دوم خواهد بود.

2)      نقض شهادتین البته اگر با وجود احتمال خلاف یقین به نقض حاصل نمی شود.

بن عارف عونی در این بحث می گوید: در چنین مواردی نمی توان مسلمانی را تکفیر کرد مگر حاصل شدن یقین به اینکه این فرد معین ملتزم به لوازم نقض خود می باشد. اما به مجرد گمان نمی توان کسی را تکفیر کرد. در این موارد باید موانع تکفیر بررسی شود.

بحث چهارم: ضوابط تکفیر

در این فصل بعد از این که بیان می شود عذر به جهل و تأویل مانع از تکفیر معین می شود به مناطات تکفیر می پردازد. در ذیل به برخی از مهم ترین مناطات پرداخته می شود.

1)      نویسنده قائل است که چنانچه شخصی یکی از ضروریات دین را نیز انکار کرد ابتدائا نمی توان او را تکفیر کرد بلکه زمانی می توان تکفیر کرد که بداند این مسئله ای که انکار می کند از مسائل دینی است. اگر به او فهمانده شد که این مسئله از مسائل دینی است و باز هم انکار کرد؛ می توان او را تکفیر کرد. ابن تیمیه نیز این مطلب را بیان می کند وحتی ادعای اجماع بر این مطلب می کند.

2)      همچنین کسی که حرام قطعی را حرام نداند یا مباح قطعی را حرام بداند تکفیر نمی شود مگر این که مقصودش از این کار (تحلیل حرام و تحریم حرام) تکذیب دین و یا اعلام عدم وجوب طاعت باشد.

3)      کسی که بخاطر کسالت و تنبلی نماز را ترک کند؛ هرچند گناه بزرگی را انجام داده است اما تکفیر نمی شود. تنها در زمانی تارک الصلاۀ تکفیر می شود که از روی عناد یا اعراض از دین نماز را ترک کرده باشد.

اشکال: احادیث بر تارک الصلاۀ اطلاق کافر کرده اند. بنابر این احادیث، سخن مذکور صحیح نمی باشد.

پاسخ: در هیچ حدیثی بیان نشده است که منظور از کفر، کفری است که موجب خروج از ملت شود. همچنین در هیچ حدیثی بیان نشده که چگونه ترک نماز موجب نقض شهادتین می شود تا به سبب آن کفری که موجب خروج از ملت می شود محقق گردد.

اما دلایلی (احادیث) که برای این موضوع (تارک نماز کافر خارج عن الملۀ) بیان می کنید؛ احتمال دارد بر معانی مختلفی برگردد و واجب است به آن معانی برگردانده شوند تا با اصول یقینی متخذ شده از دلایل شرعی موافق شوند.

4)      تکفیر کسی که صحابه را تکفیر کند. بنابر نظر نویسنده چنانچه بازگشت تکفیر کردن صحابه به موارد نقض شهادتین باشد؛ آن شخص تکفیر می شود اما در غیر این صورت او را نمی توان تکفیرکرد.

مواردی که برگشت تکفیر صحابه به نقض شهادتین است:

الف) تکذیب قول خداوند و پیامبر که شهادت به عدالت آن ها دادند.

ب‌)    همه صحابه را تکفیر کند و اعتقادش این باشد که آن ها دین را ضایع کردند یا تعمدا دین را نقل نکرده اند و یا این که دین را تحریف کرده اند.

ج‌)      تکفیر صحابه ناشی از بغض آن ها بخاطر جهاد هایی که در اعتلای توحید داشته اند باشد.

5)      کسی که قائل به تحریف قرآن باشد اما معتقد باشد که این تحریف ضرری به دین نمی زند هرچند مخالف ضروری اسلام  عمل می کند اما نمی توان او را تکفیر کرد. اما اگر قرآن را تکذیب کرد  یا معاند و معرض از قرآن بود بخاطر این که به نقض شهادتین می انجامد او تکفیر می شود.

6)      در مورد کسی که نسبت فحشا به عایشه می دهد چنین می گوید:

در این مورد مردم دو دسته اند:

الف) این نسبت را تا قبل از نزول آیه قرآن در مورد برائت عایشه از این کار به عایشه می دادند: این گروه تکفیر نمی شوند.

ب) نسبت فحشا را بعد از نزول آیه به عایشه می دهند: چنانچه مقصودشان از این نسبت تکذیب قرآن باشد، تکفیرمی شود اما اگر جاهل به آیه باشد یا آیه را تأویل ببرد نمی توان او را تکفیر کرد.

7)      حکم به غیر ما انزل الله حکم بر اساس ظلم است. نمی توان گفت کفر است مگر این که معتقد به اموری باشد که موجب نقض شهادتین شود. مثل تکذیب کردن پیامبر، اعتقاد به عدم وجوب اطاعت از پیامبر و خدا، رد حکم خدا و . .

نویسنده پس از بیان این مسئله به نقل و بررسی اقوال علما در این موضوع می پردازد.

مؤلف در ادامه موارد دیگر مناطات تکفیر، ولاء کافر، شک در کفر کافر و تمسخر خدا و رسول را بیان و بررسی می کند.

‏22‏/12‏/2019

 



[1]. لا یکلف الله نفسا الا وسعها.


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها